طلاق

برخی زوج‌ها علی‌رغم میل باطنی‌شان مجبور به ادامه زندگی می‌شوند، چون خانواده‌ها طلاق را شکست می‌دانند و آبروی خود را در گرو دوام زندگی فرزندانشان می‌بینند. از سوی دیگر، برخی دیگر تحت تأثیر دخالت‌ها و نگاه‌های منفی اطرافیان، حتی زندگی‌های قابل ترمیم را به جدایی می‌کشانند. این گزارش، با بررسی روایت‌های واقعی، آمارهای رسمی، تلاش می‌کند نشان دهد چگونه فشار خانواده‌ها می‌تواند در تداوم یا انحلال روابط زناشویی، تأثیرگذار یا حتی تعیین‌کننده باشد.

به گزارش پایگاه خبری پیام خانواده؛ زندگی مشترک، مسیری نیست که همیشه با عشق و تفاهم پیش برود. گاه در میانه راه، تنش‌ها، اختلافات و بحران‌ها خود را نشان می‌دهند و زوجین را با تصمیمی سخت روبه‌رو می‌کنند: ماندن یا رفتن؟ اما این تصمیم، در بسیاری از خانواده‌های ایرانی، تنها به زن و شوهر مربوط نمی‌شود. فشارهای فرهنگی، سنتی، عاطفی و حتی اقتصادی از سوی خانواده‌های دو طرف، اغلب مسیر تصمیم‌گیری را تغییر می‌دهد.

مهریه را داد، طلاق هم گرفت، اما مادرش هنوز قانع نشده که «زن باید بسازد!»

در طرف دیگر، مردی در سکوت خانه‌ای بی‌عشق دوام می‌آورد، فقط چون پدرش گفته: «طلاق آبروی خانواده را می‌برد!»

در جامعه‌ای که نهاد خانواده همچنان یکی از ارکان اساسی فرهنگی به شمار می‌رود، بسیاری از زوج‌ها در نقطه‌ای قرار می‌گیرند که تصمیم به ماندن یا رفتن، دیگر فقط تصمیم خودشان نیست.

فشارهای خانوادگی، توصیه‌های سنتی، قضاوت اطرافیان و حتی نگاه‌های شرم‌آلود بستگان، نقش مهمی در ادامه یا پایان زندگی زناشویی ایفا می‌کند.

این گزارش، به بررسی تأثیر خانواده‌های دو طرف در تداوم یا انحلال روابط زناشویی می‌پردازد؛ از نقش حمایتی تا دخالت‌های مخرب.

فشار برای ماندن؛ از دلسوزی تا دخالت

در بسیاری از خانواده‌های ایرانی، طلاق همچنان یک تابو است. مادران و پدران، خواهران و برادران، همه احساس می‌کنند باید در تصمیم فرزندشان دخیل باشند؛ حتی اگر آن تصمیم، خلاف خواست و سلامت روان او باشد.

الهام ۳۱ ساله، سه سال در خانه‌ای سرد و بی‌گفت‌وگو زندگی کرد. همسرش کم‌حرف و بی‌احساس بود و هیچ علاقه‌ای به رشد رابطه نداشت. الهام چندبار موضوع جدایی را مطرح کرد اما هر بار با واکنش تند مادرش مواجه شد:

«طلاق بگیری، دیگه خونه ما نیا. اینهمه زن با بدتر از شوهرت دارن می‌سازن.»

این فشار، او را سه سال دیگر در رابطه‌ای سمی نگه داشت. حالا که بالاخره جدا شده، از افسردگی رنج می‌برد و می‌گوید:

«کاش زودتر صدای خودمو می‌شنیدم، نه دیگران رو.»

فشار برای جدایی؛ مداخله‌های پرادعا

در نقطه مقابل، گاهی خانواده‌ها بدون شناخت واقعی از زندگی مشترک فرزندشان، در جهت پایان دادن به آن تلاش می‌کنند. این فشارها اغلب ریشه در معیارهای اقتصادی، فرهنگی یا اختلافات شخصی دارند.

حسام و الناز، زوجی بودند که پس از ۵ سال زندگی مشترک به خاطر دخالت‌های مادر شوهر به جدایی رسیدند. حسام می‌گوید:

«مادرم معتقد بود الناز زن زندگی نیست چون مثل خودش همه کارهای خانه را نمی‌کرد. همیشه غر می‌زد و القا می‌کرد من حقمو از زندگی نگرفتم. آخرش خودم هم باورم شد.»

این دخالت‌ها، حتی اگر از سر دلسوزی باشد، می‌تواند به آرامی پایه‌های رابطه را فرسوده و اعتماد زوجین را نسبت به یکدیگر سست کند.

رسانه‌ها و کلیشه‌های فرهنگی؛ طلاق بد، سکوت خوب؟

یکی دیگر از عوامل تشدیدکننده این فشارها، کلیشه‌هایی است که در رسانه‌ها و گفتار عمومی تقویت می‌شود. زن ایده‌آل در فیلم‌ها، زنی است که «می‌سازد، تحمل می‌کند، برای بچه‌ها می‌ماند» و مرد خوب هم کسی است که «دهن خانواده را ببندد و زن‌داری کند».

بر اساس بررسی محتوای ۵۰ سریال پربیننده سال‌های اخیر، در اغلب داستان‌ها زن مطلقه با دید منفی نمایش داده شده و جدایی همیشه به عنوان آخرین و منفورترین گزینه مطرح شده است. این تصویرسازی‌ها، تصمیم‌گیری آگاهانه را برای افراد سخت‌تر می‌کند.

نقش نسل جدید؛ سکوت کمتر، تصمیم‌گیری بیشتر

با گسترش سواد رسانه‌ای و دسترسی بیشتر به منابع روان‌شناسی، نسل جدید در مواجهه با مشکلات خانوادگی جسورتر شده‌اند. بسیاری از جوانان امروزی دیگر تن به تحمل کورکورانه نمی‌دهند و سعی می‌کنند خودشان تصمیم بگیرند؛ اگرچه همچنان با مقاومت‌هایی از سوی خانواده‌ها روبه‌رو می‌شوند.

آمار رسمی مرکز آمار ایران در سال ۱۴۰۳ نشان می‌دهد:

  • حدود ۴۲٪ طلاق‌ها در ۵ سال اول زندگی رخ داده‌اند.

  • ۳۵٪ زوج‌های مطلقه دلیل جدایی خود را «فشار و دخالت خانواده همسر» عنوان کرده‌اند.

  • در میان زوج‌های جوان، ۵۸٪ اعلام کرده‌اند خانواده‌شان موافق طلاقشان نبوده، حتی اگر به آن نیاز داشتند.

راهکارها؛ خانواده حامی، نه حاکم

در چنین شرایطی، اهمیت آگاه‌سازی عمومی، آموزش والدین، تقویت مهارت‌های ارتباطی زوج‌ها، و عادی‌سازی مراجعه به مشاور و روان‌شناس بیش از پیش احساس می‌شود. خانواده‌ها باید بیاموزند که حامی باشند، نه حاکم؛ مشوق گفت‌وگو باشند، نه تصمیم‌گیر نهایی.

متخصصان خانواده و روان‌شناسان بر اهمیت حمایت عاطفی، بدون تحمیل و قضاوت، تأکید دارند.یک دکتر مشاور خانواده، در این‌باره می‌گوید:

«خانواده‌ها باید یاد بگیرند نقش پشتیبان داشته باشند، نه قاضی. وقتی فرزندشان در بحران است، مهم‌تر از توصیه و نصیحت، گوش دادن و درک متقابل است.»

همچنین نهادهای آموزشی، مشاوره‌ای و رسانه‌های عمومی نقش مهمی در تغییر نگرش عمومی ایفا می‌کنند. راه‌اندازی کمپین‌های آگاهی‌بخشی درباره "حق انتخاب"، برگزاری کارگاه‌های آموزش روابط سالم برای والدین و تولید محتوای رسانه‌ای واقع‌گرا، از جمله راهکارهایی است که می‌تواند این فشارها را کاهش دهد.

انتخاب با کیست؟

در پایان باید پرسید: «زندگی مشترک، مسئله‌ای شخصی است یا خانوادگی؟»

واقعیت این است که اگرچه خانواده‌ها بخشی از شبکه حمایتی زوج‌ها هستند، اما نباید جای تصمیم‌گیرندگان را بگیرند. میزان دوام یا فروپاشی زندگی زناشویی، ارتباط مستقیم با بلوغ عاطفی و استقلال فکری خود زوج‌ها دارد.

دخالت، حتی اگر از روی محبت باشد، وقتی با تحمیل و قضاوت همراه شود، می‌تواند بنیان‌های یک زندگی را به جای ترمیم، تخریب کند.

در فرهنگی که خانواده، جایگاه اصلی خود را حفظ کرده و تصمیمات فردی اغلب در سایه نظر جمعی قرار می‌گیرد، زن و شوهرها هنوز به‌راحتی نمی‌توانند مستقل در مورد سرنوشت رابطه‌شان تصمیم بگیرند. فشار برای ماندن به‌نام حفظ آبرو یا «ساختن»، و فشار برای رفتن به‌نام «صلاح فرزندمان»، بسیاری از روابط را از مسیر طبیعی خود خارج کرده است.

در نهایت، این زوجین هستند که با تبعات زندگی مشترک یا طلاق خود زندگی می‌کنند، نه دیگران. احترام به تصمیم آن‌ها، حتی اگر مطابق میل خانواده نباشد، نخستین گام برای بازسازی فرهنگ گفت‌وگو و مسئولیت‌پذیری در جامعه امروز ماست.

شاید وقت آن رسیده باشد که در فرهنگ خانواده‌محور ایرانی، فاصله‌ای بین محبت و مداخله قائل شویم.

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
1 + 2 =