به گزارش پایگاه خبری پیام خانواده؛ کارکردهای اختصاصی زن در جامعه عبارتند از:
– ایجاد جو سکون، مودت، رحمت در خانواده و در جامعه: «» (روم/ ۲۱)،
– فرزند آوردن: «» (لقمان /۱۴) و «» (احقاف ۱۵)
– تقویت روحیات مرد و کمک به بروز عواطف مردانه
– انتقال فرهنگ، زبان تربیت خانواده به فرزند
– پرورش عواطف کودک، مخصوصاً دختران
– تعاون در امور اجتماعی و اقتصادی و کارکردهای اختصاصی مرد
– ادارهی داخلی سازمان خانواده (خانواده منظم)
– عاطفی کردن محیط خانواده و جامعه و ترقیق خشونت و صلابتهای مردانه ….
– و برخی کارکردهای دیگر که ممکن است مردها نیز در آن به صورتی سهم داشته باشند.
مطالعه وظایف و کارکردهای اختصاصی مرد و زن در جامعهشناسی ما را به نقطهی پر اهمیتی به نام «نقش اجتماعی» میرساند که مدار حیات و حرکت و تکامل جامعه همین نقشها و حرکت صحیح آنهاست، و اساساً تاریخ را همین نقش ها و تحرک و تداوم به وجود میآورد.
در اینجا مناسب است به «ارزش اجتماعی» و ارتباط آن با «نقش اجتماعی» نیز اشارهای بکنیم.
ارزش اجتماعی در اصطلاح جامعهشناسی، موقعیت و منزلتی است که هر شخص به علت خاصیت و سودمندی تأثیرش در حسن جریان و روند جامعه (یا اصولاً تأثیر در نیک و بد جامعه) به دست می آورد.
رهبران روحانی یا نظامی با سیاسی و پزشکان و معلمان و حتی مخترعان و هنرمندان و امثال اینها همیشه ارزش بالاتری داشتهاند. عامل تشخیص این ارزشها خود مردمند و عقاید و افکار عمومی نیز در آن نقش دارد، و در جامعه اسلامی ارزشها اصالت دارد و به دور از هر قرارداد از اسلام و فطرت اخذ میشود.
زن در نتیجهی ترکیب اجتماعی خود با مرد و تشکیل خانواده و احراز نقش و «موقعیت اجتماعی» ویژه خود – که نقش اساسی و حیاتی و از اصلیترین وظایف و ارکان اجتماع است – ارزش اجتماعی خود را پیدا میکند.
اگرچه ارزش زن مانند نقش عینی و غیر قابل انکار او همیشه به علت جهل و عدم رشد فکری زنان و طبع متعدی و سلطه طلب مردان و همچینن بر اثر عدم اجرای مقرارت دینی، به خصوص اسلامی، انکار شده است و در زیر سایهی سنگین غرائز مخرب بشری به فراموشی گرائیده و مطرح نگردیده است، یا یک بازنگری منصفانه و تحلیل عمیق علمی و طرح آن در عرصه افکار و نظرات افراد جامعه، به خصوص در خود زنان، میتوان در طریق احیای آن قدم برداشت، همچنین اسلام به همین روش در روشنگری عمل کرده است.
نقش اجتماعی زن
– الف) حفظ و بقای نسل: ویل دورانت میگوید: کار خاص زن خدمت به بقای نوع است و کار خاص مرد خدمت به زن و فرزند و دفع از آنها. اگر فقط همین یک نقش را برای زن در نظر بگیریم تأثیر او را در طبیعت به عنوان مهمترین رکن وجود بشریت، خواهیم دانست.
– ب) حضانت و نگهبانی از کودک: نگهداری و نگهبانی کودک از آغاز تولد تا اتمام شیر خوارگی و پس از آن، یکی از مهمترین عوامل بقای اطفال و ادامه نسل انسان است که به آن نقش مقدس «مادری» میگوییم و این نقش حساس پیوسته به دوش زن بوده و با تار و پود او پیوند داشته است.
-ج) تسکین و آرامش بخشیدن به مرد: بهطور طبیعی زن موجب سکون و آرامش شوهر و محیط اطراف خود است مشروط بر آن که جهل یا ضعف و فطرت مخدوش و سوء تربیت وی یا سوء رفتار شوهر، زن را از طبیعت اصلی خارج نسازد.
– د) عاطفی کردن محیط: همانطور که در آیه ۲۱ سوره روم تصریح شده خداوند با خلقت زن «مودت» و «رحمت» را نیز آفریده است که مقصود همان عاطفی کردن محیط خانواده و اجتماع است.
زن در تعبیر قرآن پیام آور مهرورزی و گذشت و سازگاری است، و اگر زن در جامعه و گروههای انسانی نباشد خشونت و بی مهری محیط را آکنده خواهد ساخت و زندگی را دشوار و غیر قابل تحمل.
– هـ) تقویت روحیات مرد: حضور زن موجب بیدار شدن حس مسئولیت در مرد میشود و روحیات خفتهای همچون شجاعت، سخاوت، استقامت و امثال آن را، که بیشتر برای حفظ و حمایت خانواده در غرائز و طبیعت مرد گذاشته شده است، به کار می اندازد. بسیاری از مردان پس از قبول زندگی و تشکیل خانواده به اندازهای عوض شدهاند که برای دیگران محسوس بوده و آن را درک کرده اند.
-و) انتقال فرهنگ و زبان: زن در محیط خانواده و کنار فرزندان کامل ترین وسیله آموزش زبان خود و انتقال فرهنگی است که به آن تعلق دارد. فرهنگ هر جامعه یکی ازویژگیها و معرفها و ضامن استقلال و هویت آن جامعه است.
بخش عمدهای از فرهنگ جامعه- اگر نگوییم همه آن- بهطور طبیعی به وسیلهی مادر به فرزند منتقل میشود و این کار یکی از نقشهای مهم اجتماعی است که نیاز به موسسات و برنامههای پیچیده دارد ولی زن در خانواده همراه با روابط عاطفی و پرورش خود با فرزند به آسانی آن را انجام میدهد و در صورتی که زن تربیت یافتهی فرهنگ عالی اسلام باشد. به راحتی پیرایشی میان آداب و عرف جاهلی و غلط و صحیح و درست آن به عمل میآورد و مانع نفوذ هر چیز غلطی در اندیشه و مغز کودک خود میشود.
-ز) تربیت کودک و پرورش عواطف: زمینهی اصلی روح بشر عواطف اوست که منش (کاراکتر) و شخصیت او را تشکیل میدهد و همهی رفتارهای بشر از آن مایهی درونی سرچشمه میگیرد. اخلاق که همیشه مورد توجه اسلام و ادیان فلسفههای معنوی بوده است، تکامل و تربیت همین عواطف است و ارزش ذاتی هرکس و قضاوت دیگران دربارهی وی همه از همین رفتارهای پرداخته از خصلتهای دورنی زائیده میشود.
دامان مادر، نخستین مدرسه کودک است. در این مدرسه نه فقط زبان گفتار یا پای رفتار میآموزند، بلکه نخستین خشت بنای فکری و روحی کودک را تأثیر میگذارند و شکل گیری آغازین شخصیت طفل نیز آغاز میگردد.
-ح) کمک به سازمان بخشیدن به خانواده: «سازمان» در نظر ما با «نهاد» خانواده و آنچه در اصطلاح جامعه شناسان هست، فرق دارد. برخی از محقیقن جامعهشناسی هر نهاد خانوادهای را سازمان اجتماعی نیز میدانند. به نظر ما «نهاد خانواده» مانند بسیاری از نهادهای اجتماعی امری طبیعی و خودرو است و تاسیس آن به حکم طبیعت است نه تصمیم و ارادهی جامعه. در صورتی که هر سازمان، مشروط به نظم قراردادی و عملیات ارادی است که تمام اصول مدیریت و سازمان در آن باید رعایت گردد و طرح و اجرا و نظارت و رهبری و درمان به موقع، شرط آن است.
برای تبدیل یک نهاد به یک سازمان، برنامهای انتقالی و اجرایی ضروری است و خانواده را هنگامی میتوان سازمان دانست که شرایط خاص خود را بازیافته باشد و تحت نظام ویژه و الگویی خاص رهبری شود و این فقط در خانوادههایی است که الگوی اسلام یا مکتب یا قانون ویژهای را در تدبیر امور خانواده رعایت کنند.
بنابراین فرق، اگر در خانوادهی طبیعی (که به صور «نهاد» در هر گوشهی جهان وجود دارد) نقش «تدبیر» نداشته باشد در خانوادهی قانونی و شرعی (اسلامی) قطعاً باید نظام دهنده و مدیر و مدبر آن باشد و اصول مدیریت را که شرط هر «سازمان» است با اجرای طرح داده شده از طرف دین (یا قانون) اجرا نماید و این کار یکی از نقشهای زن نمونه است که اسلام ارائه میکند.
این سازمان بخشی خود نقشی والاست که نه فقط اراده قوی و مدیریتی توانا میخواهد، بلکه پشتوآنهای غنی از فرهنگ اسلام و بینش درست اجتماعی و فردی و اخلاقی و جهان بینی توحیدی و واقعنگری، برای انجام این کار دشوار لازم دارد.
– ط) نقش همیاری و تعاون با مرد: زن با رفتار دقیق و منطقی خویش و با ظرافت و لطف ویژه زنانه، مرد را برای انجام وظایف برونی بسیج میکند و او را مانند گلولهای که از اسلحه به سوی هدف روان است با نیروی معنوی و نشاط و عزمی پولادین به انجام کارش میفرستد. با بررسی و ارزیابی تأثیرات مثبت یا منفی یک مرد در بیرون از خانه، در محیط کار و در محیط عمومی اجتماع، و محاسبهی تصاعد هندسی اثراتناشی از برخوردها و تأثیرهای وی و جمع بندی این تأثیرات گوناگون (که گاهی سرنوشت جامعه یا کشورهایی را تغییر داده است) میتوان به عمق این نقش و حیاتی بودن آن دست یافت و علاوه بر نقش مستقیم زن در همکاری و یاری مرد در امور مربوط به خودش، نقش غیر مستقیم او را در جامعه و بهبود پریشانی آن، میتوان شناخت.
– ی) آرام بخش غریزه: خداوند غرائز مرد را به تناسب کارکردهای او وظایفی که طبیعت جهان از وی انتظار دارد طغیانگر و سرکش قرار داده است و زن تنها عامل تعدیل کننده و آرامبخش آن است_ این است که طبیعت زن را میتوان «خانمانساز» نامید. یکی از طبایع خانمانساز بودن زن پاسخگویی به سرکشی غریزهی جنسی مرد است. خداوند با این غریزه که کارکرد آن در زن و مرد متفاوت بلکه ضد یکدیگر است دوام نسل را در همه موجودات تضمین نموده است.
– ک) کمال ورزی و تکامل: تکامل قانون ثابت طبیعت جهان است که بشر نیز پارهای از آن محسوب میشود و بنا به فطرت خود تابع این قانون کلی است.
بشر از نظر جسمی و مادی قهراً راه تکامل و سیر تکامل را طی میکند، ولی از نظر انسانی و برای رسیدن به رشد منشها و ادراکات و بینش انسان از جهان و خود و خداوند (که اصطلاحاً به آن جهان بینی و ایدوئولوژی میگویند و عبارت اخرای اصول دین است) و به منظور وصول به کمال نهایی انسان که مقام قرب یا وصال یا لقای الهی است (و اصطلاحاً به آن سلوک و سیر الی الله میگویند) به عزم و ارادهی او نیاز است و اراده و کوشش مستمر بشر برای این تکامل ضروری است و فطرت و طبیعت، فقط میتواند راه را برای این تکامل تسهیل و آماده کند.
تکامل جسمی یعنی طی دوران کودکی و بلوغ و جوانی و اعتدال طبیعی، نوعی تکامل نباتی و حیوانی است ولی تکامل معنوی، تکامل انسانی انسان است که برای آغاز آن باید از پله نخستین حیات یعنی حیات حیوانی گذشت و به وسیلهی سه عامل: اراده، برنامه و تلاش به طی این مدارج بینهایت پرداخت.
طی این مدارج روحی که تکامل معنوی انسان است در یک زندگی فشرده با خانواده جز با تعاون و همکاری همسر میسر نیست. یک همسر نامناسب یا بی ادراک و بی هدف همیشه سد راه و بازدارنده و چون قیدی سنگین در پای مرد مانع حرکت مستمر ثمر بخش تکامل است.
اینجاست که نقش زن در طی این طریق معنوی و شتاب بخشیدن به تکامل خود و شوهر یا همچون سنگی در دامن مرد مانع حرکت وی شدن، روشن میشود و به تعبیر سعدی «زن بد در سرای مرد نکو – هم در این عالم است دوزخ او میگردد.
– خ) نقش در تاریخ: زن «مادر تاریخ» نیز هست، زیرا تاریخ چیزی جز حرکت مستمر و اتصالی جوامع بشری و جمع منحنیهای صعودی و نزولی پدیدههای مثبت یا منفی انسانی نیست. اگر جامعهها نبودند تاریخ معنی نداشت و اگر فرد یا خانواده- که خشت بنای جوامع هستند- وجود نداشت، جامعهای نبود و «این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود» پدیدار نمیگشت.
چه نقشی بالاتر از به دنیا آوردن انسان، محور اصلی تاریخ و آراستن و پیراستن و پروریدن انسانهایی (اعم از فرزند یا شوهران تاریخ ساز) که سلسله جنبان جامعهها بلکه تاریخ بودهاند.
همه پیامبران، رهبران، دانشمندان و خدمتگزاران بشر از مادر زادهاند و در همه خطوط تصویر حیاتشان نقش مادران پیداست، مردانی که ننگ بشریت بودهاند و تاریخ را به صفحهای سیاه تبدیل کردهاند نیز از مادر زادهاند و از زن الهام و انگیزه گرفتهاند.
نقش مادران خوب و بد را نیز از همین جا باید شناخت. گذشته از زنانی که خود محور حرکات جامعه و تاریخ بودهاند و مسیر آن را تغییر دادهاند و گاهی لیاقت بیشتری از مردان همزمان خود داشته اند.
اما با این همه خود تاریخ نیز مانند بیشتر فرزندان این مادر- یعنی زن- هرگز پاس این همه احسان و پایمردی و خدمت را نداشته و پس از قرنها از عمر تاریخ، هنوز زن همان زن است که بردهوار کنار گهواره تاریخ نشسته و نغمهی محبت را برای فرزند خود زمزمه میکند.
این بود مجملی از نقش زن که زاییدهی همان اختلاف روانی – جسمی و طبیعی او با مرد است و همین نقشهای اجتماعی زن است که هم معیار ارزشیابی و ارزش گذاری شخصیت او و شناخت میزان «ارزشهای اجتماعی» و منزلت طبیعی او میباشد و هم حقوق و تکالیف او را در جامعه و در نظر قانونگذار از حقوق و تکالیف او را در جامعه و در نظر قانون گذار از حقوق و تکالیف مرد به مقدار لازم جدا میکند و نظریهی مساوات همه جانبه و کور حقوق زن و مرد را که عجولانهترین و ناپختهترین دکترین حمایت زن است، از اعتبار و منطقی بودن ساقط میسازد.