به گزارش پایگاه خبری پیام خانواده؛ شبکه نمایش خانگی که قرار بود پرچمدار روایتهای نو و بدیع باشد، حالا به دالانی تاریک از قتل، خشونت و تکرار بدل شده است. این روند، که پس از موفقیت سریالهایی چون «پوست شیر» شتاب گرفت، پلتفرمها را به تولید آثار خشونتمحور سوق داده و خلاقیت را در سایه کپیکاری و محتوای سطحی قرار داده است. در این متن، به بررسی این بحران، از بیتوجهی به داستانگویی تا تکیه بر کلیشهها و ستارهها، پرداخته شده است.
وقتی سریالی جدید در شبکه نمایش خانگی اکران میشود، گویی پردهای از نمایش تکراری پیش رویمان گشوده میشود: یا کمدی های ضعیف ( که همان هم حداقلی شدند) که جز ملال ارمغانی ندارد، یا سریال های خشونت محور که از همان قسمت اول، قتل و خونریزی را به خورد مخاطب میدهد. در واقع شبکه نمایش خانگی، که قرار بود پرچم روایتهای بدیع را برافرازد، از درد نبودن خلاقیت به دالانی تاریک از قتل و جنایت بدل شده است.
ادعای بین المللی و کار سطحی !
این شبکه خود را مدعی نزدیک بودن به نمونه های جهانی می داند اما کافیست نگاهی به نمونه های خارجی مانند امازون، اپل آی وی، نتفلیکس یا اچبیاو بیندازید؛ چند درصد از آثارشان را قتل خانوادگی به عنوان محور تشکیل میدهد؟ جداسازی،نیلوفر سفید، خرس، خوب آمریکایی، هال و هالپر، واشنگتن بلک، در حال اجرا، صفر روز های نمایش خانگی ما کدامند؟ حتی تد لاسو ها را باید با بوقچی در سیما ببینیم نه نمایش خانوادگی!
چرا سینمای ما باید در باتلاق خشونت و تکرار یک داستان تکراری غرق شود؟ در آخرین محصول این دسته بندی به «محکوم » نگاه کنید، اثری از گروه محمدحسین مهدویان، که پیشتر «زخم کاری» را در فیلیمو عرضه کردند. این سریال در قسمت نخست، روانشناسی را نشان می دهد که خود از اصول حرفهاش بیخبر است و خانواده ای بیمار و نهایتا یک قتل مرموز!
مرگ خلاقیت در میان کپی کاری
شاید پس از موفقیت «پوست شیر» بود که جریان افراطی تقلید به راه افتاد. «داریوش»، ساختهشده با همان تیم و لوکیشنهای مشابه، اثری سراسر خشونت بود که در فیلمنت اکران شد. «جانسخت» نیز، که داستان جوانانی در تور کویر را روایت میکرد، در قسمت اول با قتل آغاز میشود و کل فیلم روایت همان قاتل و حواشی اوست.
«از یاد رفته» در فیلمنت نیز در قسمتهای دوم و سوم، قتل یک زوج، که زن باردار است، را به نمایش میگذارد.
پلتفرم «استارنت»، که زمزمههای ورشکستگیاش به گوش میرسد، در «جزر و مد» از همان ابتدا قتل یک نگهبان را نشان میدهد. جالب داستان مشابه این دوست. «فیلمو» با «محکوم»، قتل یک خواهرخوانده را در قسمت اول به تصویر میکشد.
«شیدا» نیز در «آبان»، تکمحصول اختصاصی خود، همین مسیر را میرود.
حتی «شغال»، که تا قسمت سوم یا چهارم قتلی ندارد، بر کلیشههای تجاوز استوار است، البته مانند همه فیلم ها با چاشنی قمار و شرطبندی.
هدف خواسته یا ناخواسته
این روند نشان میدهد که شبکه نمایش خانگی هدفی مشترک را دنبال میکند: تهاجم به فرهنگ، هنر و اخلاقیات جامعه.
روزگاری، با وجود محدودیتهای فنی و مالی، سینمای ایران فیلمنامههایی قدرتمند خلق میکرد. «باغ گیلاس» کیارستمی روشنفکری و آثاری با دغدغههای اقشار مذهبی و عامه، گواه این مدعاست. اما امروز، این شبکه به نمایش قتل، غارت و تجاوز محدود شده است و عملا سریالی بدون قتل یافت نمیشود.
البته قتل در سریالهای طنز یا آثاری با فیلمنامه مستقل، اگر در خدمت روایت باشد، نهتنها اشکالی ندارد، بلکه داستان را غنی میکند. در «کشتارگاه»، قتل به قوت سناریو کمک میکند، بیآنکه محور اثر باشد.
اما سریالهای امروزی، به تقلید از «پوست شیر»، به آثاری قتلمحور و پر از درگیریهای قضایی و پلیسی بدل شدهاند که تکرارشان جز شکست نتیجهای ندارد.
مشکل همگیری خشونت است
حتی پرداخت به قتل و قاتل اگر با فکر باشد قابل دفاعست مانند «اهریمن» که با وجود خشونت، در ژانر معمایی موفق است مگر کسی به افعی تهران که اساسا داستان یک قاتل زنجیره ای است چنین صحبتی را انجام داد؟ چرا ؟ به دلیل وجود داستان نو. اما در ایران، به جای معما و شخصیتپردازی، تنها خشونت و هیاهو عرضه میشود. اینجانب، که به سریالهای معمایی دلبستهام، از فقدان عمق در این آثار متأسفم.
شبکه نمایش خانگی جز قتل، تجاوز، دزدی، قمار و پارتیهای شبانه، چیزی برای ارائه ندارد و همین، دستش را در جذب مخاطب کوتاه کرده است.
نکته تلخ آن است که گویا حتی در بازدیدها از سریالهای صداوسیما، حتی آثار ضعیف آن مانند «آلا»، صدا و سیما مخاطب بیشتری از برخی تولیدات نمایش خانگی جذب کردهاند. امروز به صراحت می توان عنوان کرد مردم از داستانهای تکراری و قابهای پرزرق و برق خستهاند و تشنه روایتهای نو هستند.
این شبکه با ادعای آزادی عمل برای خلاقیت بیشتر پا به میدان گذاشت، اما به جای خلاقیت، به قمار، گفتارهای ناشایست و خشونت روی آورده است.
حتی در سریالهای طنز، که با «قهوه تلخ» درخشیدند، امروز در بحران قرار دارند.
نجات به وسیله سوپر استارها و نه فیلم ها
اگر نبود هنر رضا عطاران، «اجل معلق» نیز شکست میخورد مانند «نیسان آبی»، «نیوکمپ»، «خجالت نکش ۲» و…
این قاعده برای ریالیتیشوهایی مانند «اسکار» مدیری و کافه ژوله که حتی به تولید نرسید یا برنامه های «مافیا» که زمانی سعید ابوطالب را به ثروت رساند صدق می کند و امروز همگی زمینگیر شده اند.
دیگر مصادیقی مانند «الکلاسیکو» در نماوا، «شاه گل» در فیلمنت (که کپی «گل یا پوچ» است) نمونه دیگری از این بن بست هاست.در برابر رشد و شکوفایی کشورهایی است که تلاش میکنند با سرمایهگذاری در علم و دانش، جایگاه خود را در اقتصاد جهانی بهبود بخشند.
یادداشت از رضا صالحی