کد خبر: 20180
تاریخ انتشار: ۱۶ شهریور ۱۴۰۴ - ۲۳:۴۶
9.jpg

همواره باید تلاش کنیم – البته تلاش هنرمندانه و ماهرانه – که کودکان ما همان گونه تربیت شوند که طبیعت آنها اقتضا می کند، نه آنگونه که آرزو و انتظار ما و یا طبیعت ما اقتضا می کند! هر کس در زمانی به زیباترین وجه خود را بیان می کند که بتواند به ذات خود نزدیک شود و هر کس بتواند به ذات خود نزدیک شود زیبا و دیدنی است!

به گزارش پایگاه خبری پیام خانواده؛ همواره باید تلاش کنیم – البته تلاش هنرمندانه و ماهرانه – که کودکان ما همان گونه تربیت شوند که طبیعت آنها اقتضا می کند، نه آنگونه که آرزو و انتظار ما و یا طبیعت ما اقتضا می کند! هر کس در زمانی به زیباترین وجه خود را بیان می کند که بتواند به ذات خود نزدیک شود و هر کس بتواند به ذات خود نزدیک شود زیبا و دیدنی است!

اگر پیوسته در جستجوی امنیت و آرامش باشید خود را ناایمن و مضطرب خواهید یافت. همان لحظه که سعی می‌کنید فردی هوشمند باشید، هوشمندی خود را از دست می‌دهید. همان زمان که تلاش می‌کنید خوب صحبت کنید، به لکنت زبان دچار می‌شوید. در موقعیتی که تمامی توجه شما معطوف به آن است که طبیعی باشید، به رفتارهای تصنّعی نزدیک تر می‌شوید. همان لحظه که سعی می‌کنید خندان و خوشحال باشید، سردی لبخند و خوشحالی کاذبی در شما نمایان می‌گردد. از همان هنگام که قصد می‌کنید درست راه بروید راه رفتن شما مختل می‌شود. چرا این چنین است؟ پاسخ این سوال را نخواهید یافت مگر اینکه فرق بین رفتار طبیعی و صمیمی را با رفتار تصنعی و ظاهری دریابید! بنابراین به کودکان خود طبیعی بودن و صمیمیت را بیاموزید تا آنها هنر “خودبودن” را تجربه کنند.

اغلب کودکان بیش از بزرگسالان بالنده هستند. حقیقت این است که بزرگسالان هر چه بزرگتر می‌شوند هویت و اصالت خویش را بیشتر از دست می‌دهند. یک بزرگسال کسی است که توانسته است نقش‌های مختلف را به خوبی بازی کند و از نقش خود غافل بماند، ولی کودک هنوز به این سازگاری نقش و از دست دادن خود تن نداده است.

اغلب اختلافات، ناهنجاری‌ها و روان رنجوری‌های دوره کودکی، اعتراض سالم کودک به روابط، رفتارهای و هنجارهای ناسالم محیط (خانواده، جامعه، فرهنگ) است.

تنها راه پختگی فرزند آدمی، این است که به اندازه کافی فرصت دهیم در دوران کودکی کاملا پخته شود و نباید به طور زودرس و شتاب زده او را راهی دوران بزرگسالی کنیم؛ چرا که خلاق ترین و پاک ترین اندیشه‌های یک بزرگسال، آن دسته از اندیشه‌هایی است که به اندیشه‌های کودکی شباهت دارد.

مردان بزرگ، “قلب‌های کودکانه” در سینه دارند و چگونه است که ما خواهان “قلب‌های بزرگ سالانه” در کودکان هستیم؟

کودک دوست دارد همه چیز را تغییر دهد و از دگرگونی اشیاء لذت می‌برد، زیرا “تغییر” خود یک عمل “خلاق” محسوب می‌شود. اگر کودک میل بیشتری به انهدام دارد از روی شرارت نیست بلکه دوست دارد همه چیز را “تغییر” دهد، ولی از آنجا که عمل سازنده همیشه به کندی انجام می‌گیرد و عمل انهدام سریع تر است، بیشتر با روحیه زنده و پر جنبش او مطابقت دارد.

کودکی که به خود اعتماد ندارد، به نظر دیگران بیش از نظر خود و به تایید دیگران بیش از تایید خود و به رضایت بیرون بیش از رضامندی درون محتاج است.

کودک، کمتر از گذشته بالغ می شود. کمتر از گذشته خلق می‌کند و کمتر از گذشته کنجکاو می‌گردد. در این پسروی پیشرفت‌نما، چه رازی نهفته است؟

گذشتن از مراحل رشد و رسیدن به درجات کمال مانند بالا رفتن از پله‌های نردبان است و همه کودکان باید آن را طی کنند. اما بالا رفتن از این پله‌ها در همه کودکان یکسان و همزمان نیست، یکی تندتر و دیگری کندتر پله ها را می‌پیماید و ما نباید در این آهنگ طبیعی، تسریع و تاخیر تحمیلی ایجاد کنیم.

ذهن سیال و روان و گسترش یابنده کودکان را نباید با آموزش‌های ایستا و اجباری محدود کرد. این گونه آموزش‌ها، تمامیت کودک را در محدوده هدف‌های بیرونی از هم می‌پاشد و او را موجودی بیگانه با خود و زندگی واقعی می‌کند.

وقتی کودک سعی می‌کند همه را از خود راضی نگه دارد محتاج می‌شود که دایم مورد تایید دیگران باشد. اگر این حالت از طرف همه افراد و برای همیشه و در همه شرایط رخ ندهد، احساس یاس و نومیدی وجود او را فرا می‌گیرد.

برای کودکی که هیچ انگیزه‌ای در زندگی ندارد بهترین درمان این است که با کودکی که دارای انگیزه است ارتباط برقرار کند و یا کودکی که عصبی است باید با یک مربی خونسرد و آرام مرتبط گردد. البته این افراد باید مورد پذیرش و احترام کودک باشند و کودک آن‌ها را دوست داشته باشد.

کودکی که نگاه او به طور دائمی دیگران را تعقیب می‌کند همیشه نگران آن است که نگاه پنهان دیگران او را در تیررس خود قرار دهد. از همین نگاه‌های نگران کودک می‌توان به نگرانی‌های درونی او پی برد.

کودکی، تنها دوره‌ای از عمر آدمی است که همه چیز آن جاودانه، زنده، معنیدار، پاک و زلال است.

تغییرات در شیوه زندگی روزانه کودکان از جمله رفتن به مهد کودک، مدرسه و تغییر محل زندگی احتمالا منجر به ناسازگاری‌ها، پریشانی‌های روانی و عاطفی در کودک می‌شود که فشار و تنش ناشی از این سازش نایافتگی‌ها در قالب تیک های عضلانی، بی اشتهایی، اضطراب، پرخاشگری، رفتارهای ایذایی و… بروز و ظهور می‌کند.

تصویر کودک از خود وابسته به تجربیاتی است که از گذشته خویش اندوخته و این گذشته همان چیزهایی است که دیگران در پنهان به او و درباره او، گفته‌اند و می‌گویند.

در نزد کودکان مضطرب و نگران، عمل انهدام و تخریب اشیاء و اسباب بازی‌ها ممکن است دلایل مختلفی داشته باشد. یکی از این دلایل احساس حسادتی است که کودک نسبت به خواهر یا برادری دارد که فکر می‌کند پدر و مادر او را بیشتر دوست دارند یا ممکن است به خاطر اقتدار و استبداد والدین در سرکوبی خواسته‌های او باشد و یا ممکن است از روی کنجکاوی و برای آگاه شدن از طرز کار وسایل باشد.

کودک و خانواده

هنگامی که والدین، بیش از اندازه، به ظاهر فرزند خود – از نظر پوشش لباس، وضعیت موی سر و… – اهمیت می‌دهند به طور ناخواسته و ناخودآگاه به او القا می‌کنند که تنها به “ظاهر” خود فکر کند و مقبولیت و موجودیت خود را در همین ظواهر خلاصه کند. این نوع نگرش ممکن است که فرد را از توجه به کیفیت و باطن زندگی غافل کند و این غفلت منجر به عوارض ناگواری در زمینه نگرش به خود و محیط پیرامون می‌گردد.

کودک در خانواده به خاطر مراقبت‌های افراطی و بایدها و نبایدها، غالبا خودش نیست. بلکه همه چیز را طوطی وار اقتباس و تقلید می‌کند و به جای اینکه فرصت درونی کردن نقش‌ها را به او بدهیم، او یاد می‌گیرد که چگونه نقش‌های بیگانه از خود را ایفا کند.

شما از فرزندان خود انتظار دارید اعتماد به نفس داشته باشند، به خود متکی باشند، به توانایی های درونی خود پی‌ببرند، استقلال فکری و قدرت انتخاب داشته باشند، در هنگام مواجهه با مشکلات زندگی خود را نبازند، در بحران‌های عاطفی تعادل خود را حفظ کنند. در برخورد با دیگران مهارت ارتباطی و پختگی اجتماعی داشته باشند. برای رسیدن به این هدف، تا چه اندازه فرزندان خود را به این مهارت‌های اساسی زندگی مجهّز کمک کرده‌ایم؟ تا چه میزان شرایطی فراهم آورده‌ایم که آن‌ها بتوانند این انتظارات را در میدان عمل تجربه کنند؟

مهمترین عامل در پیشرفت و موفقیت، نه هوش، نه استعداد، بلکه “انگیزه” و “نیاز” به پیشرفت و موفقیت است. ولی اغلب والدین به جای تقویت انگیزه و بیدار کردن نیاز و احتیاج فرزند خود به موفقیت، او را به کسب موفقیت و پیشرفت مجبور می‌کنند و او را به خاطر شکست‌هایش سرزنش می‌کنند. حال آنکه این برخوردها حاصلی جز از بین بردن انگیزه پیشرفت در بر ندارد. در واقع والدین به نام تقویت رفتار مطلوب فرزند خود، ناخواسته رفتار نامطلوب را در او ترویج می‌دهند. به همین دلیل است که فرزندان این گونه والدین، روز به روز، نا امیدتر شده و احساس شکست و دلسردی بیشتری نسبت به آینده خود می کنند!

اگر فرزند شما نسبت به غذای خاصی حساسیت دارد و از خوردن آن اجتناب می‌کند، اوّلین گام برای بهبود احساس او، این است که به هیچ وجه از روی اجبار او را وادار به خوردن آن غذا نکنید. در این صورت امکان بازگشت و ایجاد تمایل به غذای مورد نظر بیشتر از زمانی است که او را از روی اکراه وادار به تناول آن می‌کنید. اگر به طور تصادفی به عضو تناسلی خود دست زد و یا از روی کنجکاوی در مورد مسایل جنسی از شما سؤال کرد، اگر فوراً واکنش نشان دهید و از همان ابتدا نگران شوید و یا سخت گیری بیش از حد انجام دهید، احتمال اینکه آن عمل را بیشتر و شدیدتر تکرار کند بیش از زمانی است که نسبت به این اقدام تصادفی او ظاهراً بی تفاوت باشید!

حقیقت این است که بسیاری از ما نمی‌دانیم چگونه به فرزندان خود کمک کنیم تا از “زیبایی” زندگی به میزان کافی لذت ببرند. شاید علت آن این است که هیچ کس در طول زندگی‌اش این رمز ساده را به ما نیاموخته است. بنابراین ما چیزی را که نمی‌دانیم نمی‌توانیم به دیگری بیاموزیم. آیا در مورد موفقیت‌های زندگی خود تجربه‌ای مفید داشته‌ایم که در چه زمانی بهترین نگرش را نسبت به خود و محیط اطراف داریم؟ سعی کنیم همان موقعیت را برای فرزندان خود خلق کنیم تا آن‌ها نیز از زندگی لذت ببرند.

اگر می‌خواهید بدانید فرزندان شما در آینده چگونه افرادی خواهند شد از خود سوال کنید که “آن‌ها چه تصوری از خود دارند؟ ” نه این که به دنبال آن باشید که “من چه تصوری از فرزندان خود دارم؟ ”. و یا همسایه‌ها، دوستان، پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها و یا معلمان چه تصوری از فرزندانم دارند؟

آیا فرزند شما خود را فردی خلّاق و با هوش تصور می‌کند؟

آیا بر این باور است که همه او را دوست دارند؟

آیا معتقد است فردی بی‌لیاقت و تنبل است؟

آیا بر این پندار است که چهره‌اش نازیبا و بدنی معیوب دارد؟

آیا بر این تصور است که نسبت به همسالان خود برتری دارد و یا بر عکس، معتقد است که از دوستان و همسالان خود پایین‌تر است؟ هر یک از این تصورات نقش مهمی در تکوین آینده کودک دارد!

نوزاد آدمی معمولا بین ۸ تا ۱۸ ماهگی، توجه به پدر را آغاز می‌کند و او را به منزله دومین فرد معین (پس از مادر) ولی هم سنگ وی تجربه می‌کند. در این سن حساس، نقش پنهان پدر در شکل دهی ساختار شخصیت کودک تعیین کننده است.

هر رفتار و شخصیتی که در مورد فرزندان خود انتظار دارید سعی کنید همان را در رفتار و شخصیت خود عملی سازید. فرزندان ما از وجود ما بیش از “زبان” ما، و از “کردار” ما بیش از “گفتار” ما تأثیر می‌پذیرند. برای کودکی که نگاهش به زندگی سرد و مأیوس کننده است هیچ درمانی کارسازتر از آن نخواهد بود که شما به عنوان والدین کودک، زندگی را با نگاه مثبت و آینده را با شوق و امید بنگرید.

اگر می‌خواهید فرزندانتان نگرش مثبتی به زندگی داشته باشند، از زندگی خود لذت ببرند و به آینده خود امیدوار باشند، سعی کنید هر روز که می‌گذرد از حرف‌های نومید کننده، از اقدامات منفی و از برخوردهای عصبی در زندگی خود بکاهید. کاستن از منفی گرایی، موجب افزایش مثبت گرایی در زندگی است و کسی که زندگی را مثبت می‌نگرد رمز لذت بردن از زندگی را آموخته است. این آموزش خودبه خود به فرزندان شما نیز منتقل می‌شود و آن‌ها نیز یاد می‌گیرند که از زندگی خود لذت ببرند.

برچسب‌ها

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
7 + 8 =

آخرین‌ها