مسعود زارعیان

مستند تأثیرگذار «هر شش ثانیه یک نفر» که به پدیده خودکشی نوجوانان در ایران و تلاش‌های کادر درمانی بیمارستان ابن سینا می‌پردازد، با چالش‌های اخلاقی و فنی بزرگی روبرو بود. در این گفت‌وگوی اختصاصی با مسعود زارعیان، مشاور کارگردان پروژه، از چرایی روایت، تکنیک‌های پنهان‌سازی چهره‌ها و مهم‌ترین درس‌های آموخته‌شده درباره گفتگو با نوجوانان پرده برمی‌داریم. زارعیان تأکید می‌کند که موفقیت این مستند در گروی تبدیل شدن به یک «تراپی مستندگونه» بوده است.

به گزارش پایگاه خبری پیام خانواده؛ در شرایطی که آمار خودکشی در میان نوجوانان ایران همچنان یکی از تلخ‌ترین و تابوترین معضلات اجتماعی باقی مانده است، مستند «هر شش ثانیه یک نفر» به کارگردانی خانم حدادیان، با تمرکز بر خط مقدم مواجهه با این بحران، یعنی مددکاران بیمارستان‌های روانپزشکی، تلاشی جسورانه برای شکستن این سکوت کرده است. در همین راستا، تیم سازنده تصمیم گرفتند تا برای تشریح جزئیات فنی و اخلاقی این پروژه، گفت‌وگویی اختصاصی با مسعود زارعیان، مشاور کارگردان این اثر، ترتیب دهند. آقای زارعیان در این مصاحبه مفصل، نه تنها از ضرورت ساخت این مستند و چالش‌های تصویرسازی سوژه‌های حساس سخن گفت، بلکه راهکارهای عملی برای ایجاد «پناهگاه امن خانوادگی» را نیز تشریح نمود.

سوال خبرنگار پیام خانواده: لحظه دقیق و محرک اصلی که شما و خانم حدادیان را متقاعد کرد که باید این تابو شکسته شود، چه بود؟

پاسخ زارعیان: محرک اصلی، یک درک جمعی از انفعال اجتماعی بود. ما نمی‌توانستیم صرفاً آماری سرد ارائه دهیم؛ آمارها دیگر شوکه‌کننده نیستند. در جامعه‌ای که سرعت اطلاع‌رسانی بالاست، آمارها به سرعت تهوع‌آور شده و اثرگذاری خود را از دست می‌دهند. جرقه اصلی زمانی زده شد که متوجه شدیم، در پس هر عدد، یک داستان خانوادگی و یک حلقه مفقوده در ارتباطات وجود دارد. این حلقه مفقوده، شکاف عمیقی بین والدین و فرزندان، و بین جامعه و سیستم حمایتی ایجاد کرده بود. احساس کردیم که روایت ما نباید صرفاً گزارشی باشد، بلکه باید یک دعوت به مشاهده‌ی وضعیت اضطراری باشد. ما به دنبال درک دلایل ریشه‌ای بودیم، نه صرفاً ثبت نتایج نهایی.

سوال خبرنگار پیام خانواده: تمرکز مستند بر قصه یک مددکار زن در بیمارستان روانی ابن سینا قرار گرفت. این انتخاب چه مزیت روایی و اخلاقی داشت؟

پاسخ زارعیان: تمرکز بر مددکار، یک تصمیم استراتژیک اخلاقی بود. اگر ما مستقیماً سراغ نوجوانان آسیب‌دیده یا خانواده‌های سوگوار می‌رفتیم، ریسک آسیب مجدد (Re-traumatization) بسیار بالا بود و احتمالاً درهای همکاری بسته می‌شد. مددکار، دکتر یا مشاور، نقطه اتصال ما به درون این بحران بود، بدون اینکه خود او قربانیِ روایت باشد. نمایش او، در واقع نمایش امید و ابزارهای مقابله بود. او نماینده خط مقدم درمان بود. ما می‌خواستیم بگوییم: 'نگاه کنید، نیرویی در حال جنگیدن با این پدیده است، ما هم باید به او بپیوندیم.' این رویکرد به ما اجازه داد تا فرآیند درمان را به جای نتیجه نهایی (که اغلب تلخ است)، به نمایش بگذاریم. مددکار، قهرمان خاموش ما بود.

سوال خبرنگار پیام خانواده:در طول تحقیق، چقدر احساس کردید که محتوای تولید شده واقعاً به سمت یک آلارم جدی پیش می‌رود؟

پاسخ زارعیان: احساس ما این بود که این آلارم، آلارمی مستند و غیرقابل چشم‌پوشی است. در طول مراحل تحقیق و مصاحبه، به خصوص با تیم‌های اورژانس و روانشناسان شیفت شب، عمق کمبود منابع و آموزش‌های لازم کاملاً ملموس بود. وقتی آمار مراجعه به اورژانس در طول شیفت کاری یک مددکار در مقایسه با سایر بیماری‌ها مورد بررسی قرار گرفت، شکاف عیان شد. ما سعی کردیم صرفاً واقعیت عریان و سختی کار تیم مددکاری را به نمایش بگذاریم تا مسئولین در مقام پاسخگویی قرار گیرند. هدف ما ایجاد یک شوک نبود، بلکه ایجاد یک بصیرت واقع‌بینانه بود؛ اینکه این مشکل در مرزهای سیستم درمانی به شکل روزانه در حال وقوع است و نیاز به مداخله در سطوح پیشگیرانه دارد.

سوال خبرنگار پیام خانواده:آیا به قصه‌هایی برخوردید که از شدت غریب بودن، تصمیم گرفتید آن‌ها را از قاب نهایی حذف کنید؟ قصه مادر معترض چطور شکل گرفت؟

پاسخ زارعیان: بله، موارد زیادی بود که باید حذف می‌شد. برخی از قصه‌ها از نظر روانشناختی برای مخاطب عادی بیش از حد آزاردهنده بودند و ممکن بود به جای آگاهی‌بخشی، صرفاً اضطراب جامعه را افزایش دهند. ما همیشه تعادلی بین «صداقت محض» و «مسئولیت اجتماعی» برقرار می‌کردیم. اما قصه مادر معترض، نماینده انکار و درگیری خانواده است و برای نشان دادن پیچیدگی‌های درمان، حیاتی بود و وارد ساختار فیلم شد. خانواده‌ها اغلب پس از مواجهه با بحران، دچار یکی از دو قطب می‌شوند: انکار شدید یا پذیرش فوری. مادر معترض، فردی بود که تلاش می‌کرد با انکار بحران، به نحوی فرزندش را در سیستم حفظ کند، حتی اگر این حفظ کردن به شیوه‌ای غیرمنطقی صورت می‌گرفت. این تضاد، لایه‌ای از واقعیت درمان‌های روانی را نشان می‌داد که تنها محدود به خود نوجوان نیست، بلکه کل خانواده را درگیر می‌کند.

سوال خبرنگار پیام خانواده: بزرگترین چالش، عدم نمایش چهره کودکان بود. لطفاً در مورد راهکار خلاقانه گروه توضیح دهید. این «فرم و قاب» انتخابی چه ویژگی‌هایی داشت؟

پاسخ زارعیان: عدم نمایش چهره، یک الزام قانونی و اخلاقی بود که ما آن را به یک فرصت هنری تبدیل کردیم. راهکار ما، استفاده حداکثری از سایه‌ها، کلوزآپ‌های بسیار نزدیک از دست‌ها، نگاه‌ها (زمانی که هویت قابل تشخیص نبود)، و محیط اطراف بود. ما به جای تمرکز بر "چه کسی"، تمرکز را بر "چه حسی" قرار دادیم. این یک نوع سینمای ایماژ محور بود که حس را بدون لو دادن هویت منتقل می‌کرد. برای مثال، نماهایی از انگشتانی که روی یک دفترچه یادداشت قدیمی می‌لغزند، یا انعکاس نور روی پنجره‌ای که از آن به بیرون نگاه می‌شود، یا تنگی فضای اتاق بیمارستان. این محدودیت باعث شد که ما به سمت سینمای انتزاعی‌تری برویم که به جای اطلاعات، بر دریافت حسی تکیه دارد. مخاطب مجبور بود با حس خود وارد دیالوگ شود، نه صرفاً با چهره‌ی فرد.

سوال خبرنگار پیام خانواده:دانش تخصصی خانم حدادیان در روانشناسی، چه لایه‌هایی به ارتباط‌گیری اضافه کرد؟

پاسخ زارعیان: دانش روانشناسی، برای ما کلید دسترسی بود. فیلمبرداری مستند در محیط‌های روانپزشکی، نیازمند تخصص ویژه‌ای در برقراری ارتباط است. خانم حدادیان به عنوان کارگردان، با درک درست از مکانیسم‌های دفاعی نوجوانان، توانست از تکنیک‌هایی استفاده کند که حالت بازجویی یا پرسشگری را نداشته باشد. این امر باعث شد تعاملات به جای بازجویی، حالت درمانی پیدا کند و سوژه‌ها احساس کنند بخشی از فرآیند کمک به دیگران هستند. مثلاً در مواجهه با سکوت‌های طولانی، به جای پر کردن آن فضا، خانم حدادیان می‌دانست که باید فاصله امن را حفظ کند تا سکوت به یک اجازه برای حرف زدن تبدیل شود. این شناخت عمیق از آسیب‌ها و نیازهای روانی، عمق اعتماد را به شدت افزایش داد.

سوال خبرنگار پیام خانواده: آیا در مورد میزان استفاده از موسیقی متن برای هدایت حس مخاطب، تصمیم‌گیری‌های سختی گرفتید؟

پاسخ زارعیان: تصمیم‌گیری بسیار سختی بود. در چنین موضوع حساسی، استفاده بیش از حد از موسیقی می‌تواند به سرعت تبدیل به دستکاری احساسی (Manipulation) شود. ما به شدت بر این اصل پایبند بودیم که سکوت، گاهی گویاترین صداست. سکوت در آن محیط، نشان‌دهنده سنگینی درد و حجم وظایف تیم درمانی بود. موسیقی فقط در لحظاتی که نیاز به عبور سریع از یک دوره زمانی بود، یا در صحنه‌هایی که قرار بود یک مفهوم کلیدی (مانند امید به بهبودی) به صورت غیرمستقیم تقویت شود، وارد عمل شد. ما از سازهای مینیمال و فضاسازی‌های صوتی (Soundscapes) به جای ملودی‌های سنتی استفاده کردیم تا حس تعلیق و جدیت حفظ شود.

سوال خبرنگار پیام خانواده:مخاطب عام و تخصصی، کدام کمبود ساختاری را به عنوان اصلی‌ترین مسیر پیشگیری شناسایی کردند؟

پاسخ زارعیان: بازخوردهای هر دو گروه تقریباً بر دو کمبود اساسی متمرکز بود:

۱. عدم آموزش سواد روانشناختی به والدین: بسیاری از موارد خودآزاری یا اقدام به خودکشی، ناشی از سوءتفاهم یا برچسب‌زنی اولیه در محیط خانه است. والدین اغلب ابزارهای لازم برای تشخیص زنگ خطر اولیه (مانند تغییرات خلق و خو یا کناره‌گیری) را ندارند. این کمبود، یک خلاء آموزشی عظیم در جامعه است.

۲. نبودن مکانیزم‌های دسترسی سریع و بدون قضاوت: نوجوان در بحران، نیازمند یک خط اضطراری است که بتواند بدون نگرانی از پیامدهای اجتماعی، قانونی یا خانوادگی، با یک متخصص صحبت کند. سیستم‌های فعلی اغلب بوروکراتیک، پرهزینه یا تحت قضاوت‌های اجتماعی سنگین هستند. مستند نشان داد که فاصله زمانی بین «تصمیم به کمک گرفتن» تا «دریافت کمک واقعی» چقدر طولانی و خطرناک است.

سوال خبرنگار پیام خانواده: اگر قرار باشد یک توصیه عملی و مستقیم به خانواده‌ها داشته باشید، آن توصیه بر چه محوری خواهد بود؟

پاسخ زارعیان: توصیه من این است: 'شنونده باشید، نه قاضی'. این جمله چکیده تمام آموخته‌های ما از گفتگو با آن نوجوانان آسیب‌دیده است. نوجوانان ما به دنبال راه‌حل فوری از سوی والدین نیستند؛ آن‌ها به دنبال اعتبار بخشیدن به احساسات خود هستند. اجازه دهید فرزندتان بداند که حتی اگر بدترین افکار را هم دارد، جایی برای بیان آن بدون ترس از مجازات یا قضاوت وجود دارد. یعنی والدین باید از خود بپرسند: «آیا من جایی برای شنیدن دردهای غیرمنطقی فرزندم دارم یا صرفاً منتظرم که او را طبق استانداردهای خودم تنظیم کنم؟» این پناهگاه امن خانوادگی، قوی‌ترین خط دفاعی در برابر افکار آسیب‌زا است. کار ما در مستند، تلاشی بود برای ساختن دیواری نمادین برای حمایت از همین پناهگاه‌ها.

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
3 + 0 =

آخرین‌ها