نن

سیاست‌های فرهنگی هدفمند، تحکیم سبک زندگی اسلامی-ایرانی در نسل نو را محدود می‌کنند. عروسک «لبوبو» نمونه‌ای از نفوذ هوشمندانه بازاریابی است که با فرار از نقدها، تهیه خود را به کنش اقتصادی تعلق گروهی تقلیل داد و اصل تربیتی تفکیک «نیاز از خواسته» را هدف قرار داد. این امر ظرفیت رسانه در تضعیف تفکر انتقادی برای تغییر الگوهای زیست فرهنگی را آشکار می‌سازد.

به گزارش پایگاه خبری پیام خانواده؛ زهرا راجی؛ دانش‌آموختۀ سیاستگذاری اجتماعی در یادداشتی تحلیلی به بررسی ابعاد فرهنگی عروسک لبوبو و پیامدهای مبتنی بر الگوسازی کاذب و آسیب‌زای آن پرداخت:
تمرکز بر سبک زندگی اسلامی-ایرانی با نظر بر کودکان و نوجوانان، در ابعاد متعددی از جمله فراغت، الگوهای مصرف رسانه‌ای، الگوی مصرف کالاهای فرهنگی و شیوه‌های فرزندپروری گاه به‌گونه‌ای مورد توجه قرار میگیرد که عامدانه فرصت تحکیم این سبک میان مخاطبان آن محدود میشود. این روند می‌تواند بخشی از سیاستگذاری‌های هدفمند جهت تأثیرگذاری بر هویت اجتماعی و الگوهای رفتاری نسل نو تلقی گردد. به‌عبارت دیگر بسیار تجربه شده است که در نقاط مختلف جهان کودک و نوجوان در مقام سرمایه‌های فرهنگی- اجتماعی و پیشبرندگان میهن به‌سوی تحول پایدار، بهنحوی مغرضانه در معرض جریانهای سیاستگذاری شده قرار گرفته اند.

تولید و عرضه هدفمند کالاهای فرهنگی همراه با راهبردهای بازاریابی گسترده، می‌تواند بازتابی از جریان‌هایی باشد که با تمرکز بر نسل نو، زمینه‌هایی را برای تغییر تدریجی، تنزل یا بازتعریف الگوهای مطلوب تربیتی ذیل سبک زیست اسلامی-ایرانی فراهم می‌کنند. به‌عنوان مثال عروسکی به نام لبوبو که در مدت زمان کوتاهی جای خود را در اتاق بازی کودکان باز کرد، با گذر هوشمندانه از نکاتی که به عروسکهایی از قبیل باربی وارد بود، به بخشی از اهداف طرح تغییر و بازتعریف فرزندپروری بر اساس الگوهای زیست فرهنگی و اجتماعی ایرانی دست یافت.

در نگاه اول این وسیلۀ بازی از انتقاداتی که در مورد سایر عروسکها از جمله باربی در خصوص عطف توجه کودک و نوجوان به بدن به مثابۀ عامل صرف تعریف کنندۀ هویت و افزایش احتمال ابتلاء شیءوارگی است، مبرا بود. بدین ترتیب کمتر از سایر ابزارهای بازی نگرش نقادانۀ والدین را تحریک کرد و وصول کودک به این شیء سیاستگذاری شده را سهل‌تر ساخت. از سویی بازاریابی به نحوی هوشمندانه صورت پذیرفت که مرز میان نیاز، خواستۀ مشروع و غیر آسیب‌زا و خواستۀ آسیب‌زا را برای والدین باریک‌تر از همیشه ساخت. به‌نظر میرسد قابل توجه‌ترین اثر این نوع از بازاریابی آن بود که سرعت عمل والدین در تهیۀ این وسیله را نسبت به یک محاسبۀ ساده هزینه و فایده از منظر تربیتی افزایش داد. همچنین بر سرعت عمل والدین برای تهیه آن در قیاس با تدبر در پاسخ به این سؤال که تقاضای بهره‌مندی کودک از این وسیله برخاسته از نیاز یا خواسته است افزود.

بدین ترتیب پیش از آن که بسیاری از والدین به محاسبۀ هزینه و فایدۀ تهیۀ این وسیله با نظر بر امور تربیتی بپردازند، به نحوی ناخودآگاه تهیۀ این عروسک برای کودک را به کنش اقتصادی صرف به‌منظور قرارگیری کودک در گروه دارندگان این کالا تقلیل دادند. اثر پنهان و قابل توجه این سیاست آن بود که شگرد بازاریابی این عروسک قوۀ تفکیک میان نیاز و خواسته به مثابۀ یک اصل تربیتی در فرزندپروری و لزوم احتراز از مصرف تظاهری را مورد هدف قرار داد. به‌عبارتی در ظاهر با تحریک تمایل مخاطب برای قرارگیری در گروهی خاص و ایجاد لزوم احساس تعلق به این گروه در وی، تغییر در سبک فرزندپروری به سبک اسلامی-ایرانی به مثابۀ هدفی عمیق نشانه گرفته شد. فراموش نکنیم نفوذ این ابزارِ بازی آخرین تلاش برای تحت تاثیر قرار دادن مخاطب ما نیست بلکه جزیی از بستۀ سیاستی است که بهنحوی زنجیروار دنبالۀ سیاستهای پنهان و آشکار پیشین آمده و به مثابۀ بستری برای اثربخشی سایر سیاستها در آینده به‌کار گرفته میشود. بازاریابی گسترده و هوشمند این ابزار به‌روشنی نشان داد که رسانه و راهبردهای تبلیغاتی، ظرفیت بی‌بدیل و تعیین‌کننده‌ای را در راستای جهت‌دهی به الگوی مصرف مخاطبین و اثرگذاری بر توانایی تفکر انتقادی وی دارند.

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
3 + 3 =

آخرین‌ها