کد خبر: 18483
تاریخ انتشار: ۲۳ تیر ۱۴۰۴ - ۱۵:۵۱
همسر شهید

لابه لای پنبه‌های توی کفن دستش به تکه استخوانی می‌خورد. بی‌معطلی دم می‌گیرد. «حمیدم! …» صدای عاشقی‌اش در و دیوار معراج را می‌لرزاند.

به گزارش پایگاه خبری پیام خانواده؛ روایت‌های معراج را که می‌خوانیم حرف از حماسه و رشادت است. از پدران باصلابت و مادران پر گذشت، از کودکانی که آموخته‌اند داغ رقیه همتا ندارد. هر چند که صدای ناله‌های مادرانه و ضجه‌های کودکانه قلب آدم را خنج می‌زند و غصه پدران راست قامتی که خمیده از معراج بیرون می‌روند جگرها را ریش می‌کند.

می‌خواهد حرفهایش را فقط خدا بشنود و او

بالای سر حمیدش نشسته است، مثل همیشه قربان صدقه می‌رود، نوازشش می‌کند. با جانم هاو عزیزم‌هایش دل همه را برده است. اما دل نگران است! مثل همان روز آخر که برایش آیة الکرسی و چهار قل خواند. یک دنیا حرف‌های ناگفته دارد. حرف‌هایی که باید بگوید و «سید حمید موسوی» مو به مو بشنود. نم نمک بی‌قراری امانش را می‌برد. درد دل‌ها و نوازش‌ها آرامش نمی‌کند. اصلا دیگر نفسی برای حرف زدن ندارد. عادت نداشت یک روند بگوید و حمید بی‌صدا بشنود. دلش لک زده است برای شنیدن طنین صدای مردانه او. عزمش را جزم می‌کند. می‌خواهد بندهای کفن را باز کند. اصرارش تمامی ندارد. حق دارد! مگر می‌شود بار آخر صورت شوهرش را نبیند. اما کدام سر و صورت؟! انگار خادمان معراج دلشان لرزیده است که کمی آنطرف‌تر ایستاده اند. آخر پیکر شهید اوضاع و احوال خوشی ندارد و این طور که می‌گویند کمی در هم ریخته و سوخته است!

تاریخ خاطره بوسه بر رگ‌های بریده را دارد

اصرارهایش تمامی ندارد. دلواپسی‌هایش همه را درمانده کرده است. پای این عشق حاضر است جانش را بدهد. حتی تا پای دیدن عشقش بدون سر و جان! تا حد بوسیدن تکه استخوانی که بوی حمید را می‌دهد! دیوانه‌وار زیر انگشت‌هایش پنبه‌های توی کفن را ورز می‌دهد و می‌گوید: «می دانم از حمیدم چیزی نمانده اما این حجم پیچیده شده در کفن از چیست؟ …» ناله‌های بی‌جانش دل اهالی معراج را آتش زده است. همه آستین به دهان گرفته و خون گریه می‌کنند لابه لای پنبه‌های توی کفن دستش به تکه استخوانی می‌خورد. بی‌معطلی دم می‌گیرد. «حمیدم! …» صدای عاشقی‌اش در و دیوار معراج را می‌لرزاند. انگار دیگر کسی حریفش نمی‌شود تا به شرط لمس استخوانهای همسرش فقط یک لحظه بندهای کفن باز شود. چاره‌ای نمانده! باید دلش را ارام کنند. شاید او هم می‌خواهد پا در گودال بگذارد و رگ‌های بریده را ببوسد تا مثل زینب (س) روضه خوان این کربلا باشد.

بندها باز می‌شود تا زنی دیگر روایتگر جنایت یزیدیان زمان تا قیام مهدی موعود (عج). شود.

برچسب‌ها

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 10 =

آخرین‌ها