کد خبر: 8036
تاریخ انتشار: ۳۰ شهریور ۱۴۰۱ - ۱۰:۰۷
معنویت

در نشست «کاربرد معنویت در زندگی» الگوهای تربیت معنوی در دنیای معاصر تشریح و مطرح شد که خانواده‌هایی که یکی از اعضای آنها دچار بیماری مزمن‌ هستند به معنویت‌درمانی برای پیشگیری از بیمار شدن سایر اعضا نیاز دارند.

به گزارش پیام خانواده  سی و ششمین پیش‌نشست برخط اولین کنفرانس بین‌المللی خانواده و تربیت معنوی با همکاری مشترک پژوهشگاه حوزه و دانشگاه و مؤسسه خانواده اسلامی و تربیت معنوی خاتم و میزبانی پژوهشکده مطالعات اسلامی در علوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد برگزار شد.

«کاربرد معنویت در زندگی» موضوع اصلی این پیش‌نشست بود که در آن حسین باغگلی، استادیار علوم تربیتی پژوهشکده مطالعات اسلامی در علوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد؛ زهرا عبدخدایی، استادیار روانشناسی بالینی پژوهشکده خانواده و رئیس کلینیک تخصصی کودک و خانواده دانشگاه شهید بهشتی و راضیه ادبی، رواندرمانگر و معاونت مرکز مشاوره و توانمندسازی دانشجویی دانشگاه فردوسی مشهد، به سخنرانی پرداختند. سیده‌سلیل ضیایی، استادیار روانشناسی بالینی و عضو هیئت علمی پژوهشکده مطالعات اسلامی در علوم انسانی، نیز دبیر این نشست بود.

در ابتدای این نشست سیده سلیل ضیایی، دبیر نشست با بیان اینکه بستر معنویت که در این نشست‌ها به آن پرداخته می‌شود اسلام است، گفت: اسلام آخرین و کامل‌ترین دین الهی است که همه آنچه را بشر در طول زندگی خود به آن نیاز دارد در اختیارش می‌گذارد. توحید به معنای یکتاپرستی از جمله اعتقاداتی است که بر همه جنبه‌های زندگی اثر می‌گذارد و اصل توحید عاملی برای معنا بخشیدن به زندگی انسان است و نقش مهمی در تأمین بُعد معنوی انسان دارد.

وی ادامه داد: ابتدا باید دید تربیت معنوی در دنیای معاصر به چه نحوی است. در جهت‌گیری دینی به معنویت چهار رویکرد ایمان‌گرایی، تجربه دینی، روشنفکری دینی و الهیات پویشی وجود دارد. در جهت‌گیری فارغ از دین به معنویت نیز پنج رویکرد پذیرش دین به مثابه فرهنگ، اخلاق‌گرایی، رویکرد تلفیقی، رویکردهای تک‌بعدی‌نگر و پذیرش هوش معنوی به عنوان استعداد پایه را داریم.

سپس حسین باغگلی با موضوع الگوهای تربیت معنوی در دنیای معاصر به سخنرانی پرداخت و گفت: دنیای مدرن و رویکرد مدرنیستم (که در دهه ۴۰ مطرح می‌شد) مدعی این بود که بعد از این دین و دین‌گرایی را نیاز نداریم و دین‌گرایی رو به افول می‌گذارد و انسان با قدرت عقل می‌تواند همه مسائل را حل کند. در اوایل دهه ۱۹۷۰ جریانی شروع شد که این موضوع را رد ‌کرد و در نگاه‌های پست مدرنیستی صحبت از این شد که برخلاف تصوری که دنیای مدرن به زندگی و حیات انسان دارد مبنی بر اینکه انسان نیازی به معنویت ندارد، اتفاقاً انسان نیازمند معناست. البته یک خطای استراتژیک برای دینداران رخ داد و آن این بود که دینداران بازگشت به معنویت را به معنای بازگشت به دین تعبیر کردند، اما این‌گونه نبود.

دیدگاه معنویت‌باوران فارغ از دین

باغگلی در خصوص اعتقاد معنویت باوران جدید گفت: معنویت‌باوران با رویکرد جدید افراد فارغ از دین و سکولاری بودند که نقدهایی به دین داشتند و مدعی بودند بازگشت به دین بازگشت به عقب است و نقدهایی به معنویت دینی داشتند که رویکرد معنویت‌باوری فارغ از دین می‌توانست آن را حل کند.

وی اضافه کرد: این مسیر در ۵۰ سال گذشته قدرت پیدا کرده و امروز به رقیب جدی در مقابله با معنویت باوری‌های دینی تبدیل شده است. البته تفاوت امروز ما نسبت به ۱۰۰ تا ۲۰۰ سال پیش این است که ما در گذشته دو جبهه دین‌باوری و الحاد و کفر (دین‌ناباوران) را داشتیم که قائل به موضوع معنویت نبودند، اما امروز جبهه سوم قدرتمندی با عنوان معنویت‌باوران فارغ از دین ایجاد شده است که از ابزارهای به‌روز با سبک تبلیغات ویژه به عنوان رقیب جدی در عرصه تربیت دینی فعالیت می‌کند.

این استادیار دانشگاه در خصوص معنویت‌باوری فارغ از دین گفت: قدرتی که معنویت باوری فارغ از دین دارد به گونه‌ای است که نسل جدید و جوان امروز ما در گام‌های اولیه مواجهه با آنها جذب آنها شده و به خواندن آثار دالایی لاما، کریشنا مورتی و... می‌پردازد و احساس می‌کند این آثار همان چیزهایی است که دین ما هم می‌گوید و نادانسته وارد جریانی می‌شوند که کم‌کم از رویکردهای دینی فاصله جدی می‌گیرد و یا تفسیرهای خیلی متفاوت‌تری را از جریان دینی متصور می‌شود.

خانواده بیماران مزمن نیازمند معنویت درمانی

وی ادامه داد: باید در بازسازی نگاه تربیت دینی خودمان برای انتقال معنویت به نسل معاصر تجدید نظر جدی کنیم، چراکه به نظر می‌رسد بسیاری از جنبه‌های معنویت دینی را، که جزء سرمایه‌های تربیت معنوی با رویکرد دینی بوده است، به دلیل نگاه‌های سنتی و یا قرار گرفتن در موقعیت‌هایی با رویکردهای روشنفکری خاص که تحمیل عقلانیت به نگاه‌های دینی بوده و یا ایمان‌گرایی صرف، که می‌خواسته عقلانیت را تعطیل کند، نادیده گرفته‌ایم، در حالی که مواجهه درست با این موضوع می‌تواند راه‌گشای تربیت معنوی باشد و حرف‌های کاربردی‌تر، قابل فهم‌تر و هیجان‌انگیزتر را در مواجهه با نسل جوان به آنها ارائه کند.

باغگلی با انتقاد از اینکه در بسیاری از مواقع تفسیرمان از رویکرد دینی محدود به انجام مناسک است، گفت: اگر در یک مدرسه آموزش قرآن، حدیث و انجام مناسک دینی انجام شود و در یک مدرسه دیگر برنامه آموزشی افزایش خلاقیت، ارتقای قدرت ارتباط مؤثر، جرئت‌مندی و ... باشد، به احتمال زیاد فهم ما این خواهد بود که مدرسه الف دینی‌تر است و مدرسه دوم مهارت‌هایی را یاد می‌دهد که جنبه روانشناختی دارد و الزاماً دینی نیست.

وی متذکر شد: مگر ما چه تفسیری از رویکرد معنوی با نگاه دینی داریم که اینها را جزو جریان تربیت نمی‌بینیم. اگر بپذیریم که انسان قرار است خلیفه‌الله بر روی زمین باشد ویژگی‌هایی معنایی که ما از طریق مشاهده خلقت در خداوند می‌بینیم اتفاقاً از جنس خلاقیت است و خداوند در آفرینش خود بسیار خلاقیت به خرج داده است و خداوند زیست‌پذیری را نیز دوست دارد و تنوعی که در خلقت ایجاد کرده نشان می‌دهد که ما باید به موقعیت‌ ثابت و پایدار برسیم و این امر در جریان آفرینش جزء رویکردهای الهی نبوده است. خداوند می‌فرماید که من شما را در رنگ‌ها و نژادهای مختلف خلق کردم تا با هم ارتباط برقرار کنید و همدیگر را بشناسید؛ همین امر نشان می‌دهد که یکنواختی برای خدا چندان جالب نیست، بلکه ارتباط مؤثر موضوع مهمی است. بنابراین یک رویکرد متفاوت به جریان تربیت معنوی با رویکرد دینی می‌تواند زمینه‌ای را فراهم کند که قدرت ما برای رقابت با معنویت‌باوری فارغ از دین توسعه پیدا کند.

باغگلی گفت: نقدهایی که به طور مشخص معنویت باوران فارغ از دین به رویکردهای دینی دارند این است که اگر به جنگ‌ها نگاه کنید و اگر در هر دو طرف ادیان نبودند، حتماً یک طرف جنگ پیروان ادیان بودند؛‌ یعنی باورشان این است که نگاه‌های دینی برای جریان عمومی زندگی عادی انسان چالش به وجود آورده است. آنها باور دارند که ما وقتی جبهه خودی و غیرخودی تشکیل می‌دهیم، می‌تواند سرآغاز درگیری‌ها باشد. همچنین مطرح می‌کنند که خروج از دین کار راحتی نیست و فردی که می‌خواهد مباحث دینی را قبول نکند طرد می‌شود.

معنویت فارغ از دین

وی ادامه داد: راه‌کاری که آنها به عنوان رویکرد معنوی فارغ از دین پیشنهاد می‌کنند این است که ما پذیرفته‌ایم معنویت برای زندگی انسان لازم است، ولی لازم نیست معنویت در چارچوب دین باشد که این چالش‌ها را به وجود بیاورد. البته پاسخ ما این است که شما دارید یک رویکرد و تفسیر خاصی را از دین مطرح می‌کنید که الزاماً می‌تواند نظر صائب نباشد. ممکن است یک نفر رویکرد طالبان، داعش و سلفی را مطرح کند و بگوید رویکرد اسلامی یعنی این؛ در حالی که در میان مسلمانان اکثریتی وجود دارد که این رویکردها را به عنوان رویکرد دین اسلام قبول ندارند.

باغگلی تصریح کرد: پس معنوی‌ باوران فارغ از دین نمی‌توانند مدعی شوند که آنچه را به عنوان رویکرد دینی مطرح می‌کنند، الزاماً رویکرد دینی است. البته برخی از نقدهای آنها در مواجهه با دین صادق است اما به این معنی نیست که اساس دین محل بحث باشد. در نقد نگاه معنویت باوران فارغ از دین نکته بعدی این است هنوز رویکردهای معنوی فارغ از دین نهادینه نشده‌، اما اگر همین رویکردهای فارغ از دینی که آنها مطرح می‌کنند نهادینه‌تر شود سوء استفاده‌هایی که از آن صورت می‌گیرد نیز بیشتر خواهد شد و شاید آن زمان دیگر نتوانند به این راحتی در خصوص ادیان قضاوت کنید، چون ادیان سابقه طولانی‌تری دارند و سوء استفاده از این رویکرد ادیان نیز در طول زمان رخ داده است.

چالش امروز مناسکی شدن دین است

این استادیار دانشگاه اظهار کرد: اکنون در گروه‌های معنوی فارغ از دین سوء استفاده‌های متعددی را شاهد هستیم. اگر بخواهیم از رویکرد دینی به عنوان یک سرمایه جهت بهبود کیفیت زندگی خودمان استفاده کنیم، لازم است نوع مواجهه خودمان را تغییر دهیم و بتوانیم الگوهای جدید و متفاوتی را به جامعه ارائه کنیم. چالش امروز ما مناسکی شدن دین و ارجحیت انجام مناسک به منظور استفاده از نکات معنوی برای حوزه زندگی با کیفیت است.

وی گفت: یکی از موضوعاتی که در مشهد با آن مواجه هستیم مطالبه‌گران جدی است که می‌گویند باید با بی‌حجابی و بدحجابی مقابله شود؛ اصل این مطلب از دیدگاه دینی درست است اما مشکل آنجاست که نوع مواجهه آنها با این مسئله خشن و محروم‌سازی افراد از خدمات عمومی است، در حالی که این نوع مواجهه در مقام عمل دو قطبی جامعه را بیشتر می‌کند و درگیری‌های جدی‌تری را موجب می‌شود. امروز ما مهارت‌های مطلوبی برای مواجهه منطقی، مبتنی بر کرامت انسانی و درک مطلوب ارزش‌های انسانی با افرادی که آنقدر که باید از معنویت در زندگی خود استفاده نمی‌کنند نداریم و نمی‌دانیم چطور باید آنها را امر به معروف کنیم. به همین دلیل تلاش می‌کنیم که با ابراز قانونی مسئله را حل کنیم، در حالی که این روند می‌تواند چالش‌های ما را در درازمدت بیشتر کند.

کاهش رنج خانواده‌های دارای بیمار مزمن

زهرا عبدخدایی، استادیار پژوهشکده خانواده دانشگاه شهید بهشتی، سخنران بعدی این نشست بود که با موضوع «کاهش رنج خانواده‌های دارای بیمار مبتلا به درد مزمن با مراقبت‌های معنوی» به سخنرانی پرداخت و گفت: طبق تعریفی که ما از بیماری مزمن داریم، بیماری به درازا می‌کشد، روند پیشرونده دارد، در حال حاد شدن است و رنج روانشناختی هم بر فرد تحمیل می‌کند. این نوع بیماری برای فرد رنج در پی دارد و موجب می‌شود فرد دیگر نتواند کارهایی شخصی، شغلی و خانوادگی را انجام دهد. این احتمال هم وجود دارد که این مشکل برطرف نشود و در کنار مسائل جسمانی، دغدغه‌های روانشناسی و مشکلات روانی نیز موجب تشدید علائم جسمانی می‌شود.

وی با اشاره به اینکه بیماری مزمن یک عضو خانواده سایر اعضای خانواده را که مراقب او هستند در ابعاد مختلف مالی، شغلی، روانی و ... درگیر می‌کند، گفت: این درگیری‌ها بسته به اینکه عضو بیمار چه نقشی در خانواده دارد (پدر، مادر یا فرزند است) سطوح مختلفی از درگیری را برای اعضای خانواده ایجاد می‌کند.

وقتی خانواده بیمار هم بیمار می‌شود

عبدخدایی با اشاره به اینکه سردردهای عصبی، بیماری قلبی، افزایش فشار خون و حتی طیف بیماری‌های خودایمنی مثل سرطان در خانواده افراد مبتلا به بیماری‌های مزمن بیشتر دیده می‌شود، گفت: این افراد بیشتر درگیری‌های روانشناختی پیدا می‌کنند و مطالعات نشان داده است که اضطراب، وسواس، احساس ناامیدی و افسردگی در اعضای این خانواده‌ها بیشتر است و برای اینکه بتوانند وظیفه خودشان را در مراقبت از بیمار بهتر انجام دهند گاه به سمت استفاده از مواد مخدر هم پیش می‌روند.

وی از باورهای آزاردهنده‌ای که اعضای خانواده بیمار مزمن به آنها دچار می‌شوند نیز سخن گفت و افزود: این درگیری‌های روانشناختی موارد مختلفی دارد و باورهای آزاردهنده و تعارضاتی که آسیب‌های جدی به فرد می‌زند یکی از مواردی است که بسیار دردآور است مثل این احساسات متعارض که ای کاش این عضو خانواده نبود و زودتر این ماجرا تمام می‌شد. در ابتدای بیماری یکسری سؤالات هستی‌شناسانه برای افراد ایجاد می‌شود، اما در اواسط و وقتی که بیماری فرد مزمن می‌شود مراقبان به این فکر می‌کنند که چه زمانی قرار است این مشکل حل شود و من به زندگی عادی خودم بازگردم و این احساس در کنار احساس محبت و علاقه که بین فرد بیمار و اعضای خانواده وجود دارد، حس دردناک و عذاب وجدان را ایجاد می‌کند که چرا باید چنین فکر و احساسی را تجربه کنم.

آسیب‌های روانی ناشی از احساسات متعارض خانواده

وی گفت: این احساسات متعارض در کنار تمام مشکلات دیگری که به وجود آمده قرار می‌گیرند و وضعیت روانشناختی اعضای خانواده فرد بیمار را دگرگون می‌کنند. فردی که دارای بیماری مزمن است گویی لحظه به لحظه در حال کاهش توانمندی است و این کاهش توانایی در اعضای خانواده فرسودگی ایجاد می‌کند.

عبدخدایی ادامه داد: وقتی من مراقب بیماری هستم که امید به آینده دارد و امید دارد که حالش خوب می‌شود و تلاش‌های من نتیجه ‌بدهد یا زمان طلایی برای بهبود عضو بیمار وجود دارد، همین امید به آینده احساس خوب و توانمندی را در فرد مراقب ایجاد می‌کند، اما در افرادی که دارای بیماری مزمن هستند، امید به آینده وجود ندارد و همزمان که باید برای مراقبت از بیمار تلاش وجود داشته باشد، وضعیت بیمار بدتر می‌شود؛ غیر قابل پیشگیری و غیر قابل پیش‌بینی بودن علائم بیماری مزمن دو عامل مهمی است که رنج خانواده‌ها را تشدید می‌کند.

وی از لزوم توجه به خانواده بیماران مبتلا به بیماری‌های مزمن گفت و تشریح کرد: اغلب مطالعات بر روی بیماران متمرکز است؛ خود بیمار مهم است، اما خانواده‌ها به بیمار کمک می‌کنند و حتی سلامتشان به خطر می‌افتد، اما در مطالعات و پژوهش‌ها نادیده گرفته می‌شوند و لازم است به این گروه توجه ویژه شود.

چگونه رنج را کاهش دهیم

این استادیار دانشگاه از تفاوت درد و رنج سخن گفت و تشریح کرد: درد بیشتر علت بیرونی دارد، مثل حوادث، اتفاق‌ها و ... ؛ بنابراین غیرقابل اجتناب است و ما انتخابی در مورد آن نداشته‌ایم، اما رنج درد درونی است، مدام تکرار می‌شود و فرد بر روی آن مرور ذهنی دارد؛ مثلاً ممکن است پنجشنبه مادری که دچار درد مزمن است حرفی به دخترش بزند؛ آن دختر تا پنج‌شنبه هفته آینده آن حرف را مدام مرور ذهنی خواهد کرد و از خودش می‌پرسد چرا مادرم این حرف را به من زده است؟ آیا نتوانسته‌ام مراقب خوبی باشم؟ چرا از من سپاسگذار نیست؟ این مروز ذهنی دردی که از بیرون به ما وارد شده را مدام زنده نگه می‌دارد. بنابراین سطحی از انتخاب در رنج وجود دارد. لذا وقتی می‌گوییم مراقبت برای کاهش رنج، به این دلیل است که در رنج سطحی از انتخاب وجود دارد. وقتی مراقبت معنوی را انجام می‌دهیم تلاش و انتخاب می‌کنیم که این رنج را کاهش دهیم و به خانواده‌ها کمک کنیم تا رنجشان را کاهش دهند.

وی از دیگر عواملی را که موجب رنج خانواده‌ها می‌شود، تجربه هیجانات منفی ناشی از عوامل اجتماعی مثل عوامل شغلی و روابط اجتماعی دانست و گفت: بیماری یکی از اعضای خانواده موجب می‌شود که فرد مراقب او مجبور شود که کمتر در شغلش حاضر شود یا سر وقت حاضر نشود؛ نمی‌تواند با دوستانش مثل گذشته ارتباط داشته باشد و ارتباطات او محدود می‌شود، اما نکته مهم این است که آیا هیجانات منفی که در فضای خانواده وجود دارد موجب تغییر نقش‌ها در خانواده شده است؟ پس از بیماری یک عضو، نقش‌ها و مسئولیت‌ها چگونه است؟ آیا بیماری یک عضو توانسته مرزبندی‌ها را تغییر دهد؛ به ویژه اینکه این تجربیات منفی بر روی یکپارچگی خانواده بسیار تأثیرگذار است.

عبدخدایی به نتایج تحقیقات انجام‌شده در خصوص خانواده افرادی که بیماری مزمن دارند اشاره کرد و گفت: آنچه از سایر عوامل سیطره بیشتری دارد عامل درون‌فردی است؛ مطالعه‌ای که بر روی بیماران و خانواده‌های آنها صورت گرفت نشان داد که برای خانواده افرادی که بیماری مزمن دارند اولین مسئله‌ای که اتفاق می‌افتد این است که یکسری سؤالات هستی‌شناسانه برای آنها به وجود می‌آید؛ مثلاً چرا این فرد در خانواده من بیمار شده است؟ این همه آدم بچه سالم دارند و چرا باید بچه من دچار بیماری شود؟ این همه آدم زندگی خوبی دارند و چرا باید همسر من بیمار شود؟ چرا این اتفاق برای من افتاد و مگر من چه کار کرده بودم که مستوجب این عذاب شدم؟

وی اضافه کرد: پشت سر این چراها، مجموعه پرسش‌های انکاری ایجاد می‌شود مبنی بر اینکه نباید این‌طور می‌شد و در ادامه همه اینها با بحث پروردگار مرتبط می‌شود که عامل ایجاد این بیماری خداوند است و خدا موجب شده که من این مشکل را تجربه کنم و همه سؤال‌ها به این سمت می‌رود که چرا خدا با من این کار را کرده است و نباید این کار را می‌کرد. از سوی دیگر افرادی می‌گویند که چون من این کارها (گناهانی) را قبلاً مرتکب شده‌ام، خداوند با این اتفاق در حال تنبیه کردن من است. یعنی افراد یکسری ارتباط‌هایی را بین اتفاق‌های گذشته با ابتلا به بیماری برقرار می‌کنند که ممکن است هیچ مبنای دینی نداشته باشد، اما با این پاسخگویی‌ها به خودشان بیشتر آسیب می‌زنند و بسیاری از افرادی که خودشان پاسخ‌های درستی به این سؤال‌ها نمی‌دهند تجربه خشم نسبت به خودشان، دنیا و دیگران دیده شده است و یا تجربه یأس و ناامیدی دارند و با خود می‌گویند من اینقدر دعا ‌کردم، فلانی که آدمی مذهبی بود و ... چرا این اتفاق برای او افتاد؟! همین ارتباط‌هایی که بین مسائل مختلف و بیماری برقرار می‌شود و هیچ تناسبی با مبنای دینی و عقلانی نیز ندارد گاه ناشی از برداشت‌های سطحی دینی ماست و باعث خواهد شد که فرد دچار آسیب جدی‌تری شود.

عبدخدایی ادامه داد: در حقیقت این سؤال‌ها فرد را به اینجا می‌رساند که تو باید به این تجربه جدیدت یک معنا بدهی و اگر معنای جدید مملو از ناراحتی و بی‌منطقی باشد (که در دنیای مادی اکنون بیشتر تعریف می‌شود بر این مبنا که من این کار را کردم خدا هم این بلا را سر من آورد)، فرد دچار هیجانات منفی گسترده می‌شود، تعاملات خانوادگی و اجتماعی او به هم می‌خورد، نمی‌تواند با خود به صلح برسد و حتی نمی‌تواند مراقب خوبی از فرد بیمار باشد، چون این هیجانات منفی جلوی توانمندی‌های او را می‌گیرد، اما اگر معنایی که به این درد و رنج می‌دهد، معنایی با محوریت توحیدی باشد می‌تواند به فرد کمک کند و این جمله را محقق کند که هرکس چرایی برای زیستن داشته باشد با هر چگونگی خواهد ساخت. وقتی که ما نمی‌توانیم برای زیست جدیدمان چرایی تعیین کنیم، چرایی که در آن احساس خوب و رشد را تجربه کنیم، معنایی که به بیماری می‌دهیم معنایی آسیب‌زننده است.

وی بیان کرد: مراقبت معنوی قرار است بر روی همین معنا کار کند. ما یکسری نگرش‌های سکولار و یکسری نگرش‌های دینی به بحث معنویت داریم. در یکی از مجلات مطلبی دیدم که در آن نوشته شده بود: «ما از معنویت استفاده نمی‌کنیم چون آن را مترادف با دین می‌دانیم در حالی که این درست نیست و معنویت جدای از دین هم می‌تواند باشد». البته من قدر مسلم به سردبیر آن مجله نامه نوشته و مطرح خواهم کرد که تعریف شما از مذهب چیست؟ شاید تعریف شما از مذهب اشتباه است که فکر می‌کنید معنویت مترادف گرفته شده با مذهب اشتباه است. مذهب مجموعه‌ای از آداب و رسوم نیست، بلکه یک سبک زندگی است و معنویت در کنار مذهب برای ما معنا پیدا می‌کند.

جدایی معنویت از مذهب امکان ندارد

عبدخدایی اضافه کرد: در مراقبت معنوی از خانواده هدفمان این است که نگرش توحیدی در معنادهی اتفاق بیفتد. در کشوری مثل ایران که مذهب به عنوان یک رکن اساسی است و حتی اگر بگوییم که برخی آدم‌ها، آدم‌های مذهبی نیستند، به هر حال مذهب رکن اساسی جامعه است و همه اتفاق‌ها به خدا، پیامبر و مذهب نسبت داده می‌شود. بنابراین نمی‌توانیم اینها را از هم جدا کنیم و اشتباه ما جایی خواهد بود که بخواهیم مذهب و معنویت را از هم جدا کنیم.

وی اظهار کرد: ما در مراقبت‌های معنوی قرار است که این تعامل را به صورت درستی بسازیم و مهم‌ترین کار مراقبت معنوی بالا بردن تاب‌آوری است. تاب‌آوری در مفاهیم روانشناسی مترادف با صبر است. در مورد صبر نمی‌گوییم که وقتی دچار آسیب شدی، با هر بدبختی بساز. در صبر باید به بهترین نحو بتوانیم با آسیب‌ها مواجه شویم و بعد از صبر بتوانیم رشد را تجربه کنیم. پس قرار نیست بعد از آسیب، بدبختی را بپذیریم، بلکه در این فضا با صبر تلاش می‌کنیم که پرورش یابیم و پذیرش در این شرایط می‌تواند کمک شایانی به خانواده کند.

عبدخدایی در تشریح پذیرش گفت: پذیرش یعنی بپذیریم که این عضو خانواده بیمار است. شاید لازم داریم در بحث پذیرش کارهای روانشناختی را انجام دهیم، به خاطر اینکه مرحله پذیرش سخت است و گاهی باید در این مرحله دوره‌ای از سوگواری را برای فردی که دیگر مثل گذشته سالم نیست بگذرانیم. به یاد داشته باشیم که سوگواری فقط برای مرگ نیست، بلکه فقدان سلامتی نیاز به پذیرش و سوگواری دارد. مهم‌ترین عامل در این پذیرش معنادهی متفاوتی است که قرار است به بحران و رنج بدهیم. بدین ترتیب پاسخ‌های متفاوتی به سؤالات مربوط به هستی‌شناسی داده خواهد شد. وقتی من نگاه می‌کنم به اینکه این اتفاق (بیمار شدن یک عضو خانواده) دارد توان روانشناختی من را محک می‌زند و من می‌توانم این توان را بهبود بدهم، بسیاری از مفاهیم مذهبی مثل شکرگزاری تعابیر متفاوتی پیدا می‌کند.

عبدخدایی گفت: اساتید به ما آموخته‌اند همین که از اعضا و جوارح درست استفاده کنیم شکرگزاری است. در مراقبت معنوی متمرکز بر مفاهیم توحیدی مطرح می‌شود که زمانی را که برای مراقبت از فرد بیمار می‌گذاریم، آن زمان برای ما حسنه نوشته می‌شود و به نوعی شکرگزاری از سلامتی خود ماست؛ البته اگر این اتفاق همراه با این نباشد که زحمت‌هایمان را با منت و اذیت از بین ببریم. بر اساس همین تعابیر، اگر مراقبت از بیمار برای ما ارزش محسوب نشود، از خدمتی که به فرد بیمار می‌کنیم کلافه می‌شویم، اما وقتی این معنا برای ما وجود دارد که در حال شکرگزاری هستیم، آرام‌تر و با اعتماد به نفس بیشتری به بیمار کمک می‌کنیم. این معنادهی فردی می‌تواند به انسجام شخصیت مراقب و آرامش روان او کمک کند. نکته‌ای که در بحث خانواده به وجود می‌آید این است که ما یک نیروی شفابخش در خانواده داریم؛ در خانواده یک فرد درگیر مشکل نیست و اگر همه با هم کمک کنند و فرد سوگوار را تنها نگذارند، فرد سوگوار آسیب‌ را به راحتی پشت سر می‌گذارد.

این استادیار دانشگاه تصریح کرد: زمانی که فردی در خانواده دچار بیماری مزمن شده است، آسیبی به خانواده وارد می‌شود؛ اگر معنادهی جمعی در چنین زمانی رخ دهد و افراد همراه با هم آن معنادهی را تجربه کنند و تعامل و گفت‌وگوها حول این مسئله رخ دهد، نقش‌های جدیدی تعریف می‌شود. مثلاً اگر همسر فرد بیمار تا دیروز نقش‌های مشخصی داشت، نقش‌های جدیدی را برای خود تعریف می‌کند و مسئولیت‌های جدیدی را می‌پذیرد.

فرزندان خردسال باید درگیر بیماری بزرگسالان شوند

وی با تأکید بر اینکه اگر در خانواده فردی دچار بیماری مزمن شده است، باید حتی فرزند خردسال خانواده نیز درگیر این مسئله شود، گفت: برخی مطرح می‌کنند که بچه‌ها را درگیر مسائل بزرگ‌ترها نکنیم، اما این زمانی درست است که ما بلد نباشیم که چطور این بچه را درگیر کنیم. اگر این موضوع را بلد باشیم، بچه‌ها در درگیری با مسائل والدین رشد می‌کنند و کمک به دیگران، نوع‌دوستی و خدمتگزاری برای خدا را یاد می‌گیرند.

عبدخدایی بحران بیماری را فرصتی برای رشد اعضای خانواده برشمرد و گفت: چنین بحرانی یک فرصت برای رشد است و نباید این بحران را از دست داد. من باید خودم در این بحران به رشد برسم و بچه من هم باید رشد کند. پس خانواده باید برای خود نقش‌ها، مسئولیت‌ها و استراتژی‌های جدیدی بسازد و مکانیزم‌های راهبردی جدیدی را در نظر بگیرد. حتی اگر خانواده قبلاً اهل دعا و قرآن نبود، اکنون لازم دارد این کارها را انجام دهد و با مفاهیم مذهبی آشنا شود. این یکپارچگی و انسجام کمک می‌کند که به تک‌تک اعضای خانواده فشار نیاید، ولی اگر این انسجام نباشد و هر کدام از اعضای خانواده معنای متفاوتی را در مورد بیماری و کمک به بیمار داشته باشند، باعث می‌شود که تک‌تک اعضا درد بیشتری را تجربه کنند.

این استادیار پژوهشکده خانواده دانشگاه شهید بهشتی اظهار کرد: معنای جمعی خانواده این انسجام را زیاد می‌کند. اگر خانواده منسجم باشد، وقتی آسیبی به خانواده وارد می‌شود افراد درد را حس می‌کنند، رنج را تحمل می‌کنند اما کنار هم آسیب کمتری می‌بینند. اما اگر انسجام نداشته باشیم در لایه‌های درونی خانواده درد نفوذ می‌کند و دیگر مسئله فرد بیمار خانواده نیست بلکه وقتی به تک تک اعضای این خانواده نگاه می‌کنیم مجموعه‌ای بیماری و مشکل را می‌بینیم. ما با مراقبت‌های معنوی به دنبال این هستیم که ارزان بحران‌ها را سپری نکنیم و از این بحران‌ها نتایج ارزشمندی کسب کنیم و می‌توانیم امیدوار باشیم که خانواده‌ای که این انسجام را تجربه می‌کند رشد ناشی از تجربه بحران را به دست می‌آورد.

خانواده بیماران مزمن نیازمند معنویت درمانی

عبدخدایی در پاسخ به این سؤال که چطور این روش‌ها را برای عموم مردم ساده کنیم تا بتوانند آنها را انجام دهند؟ گفت: خانواده‌ها خیلی به فکر این نیستند که چه کاری را برای خودشان انجام دهند. اینکه مراقب بیمار زمانی را برای خودش بگذارد، وارد طبیعت شود و با طبیعت ارتباط برقرار کند یکی از راه‌های مراقبت معنوی است. البته ارتباط با طبیعت این‌گونه نیست که در طبیعت به موسیقی گوش دهد یا فیلم ببیند، بلکه باید تلاش کند که با طبیعت تعامل برقرار کند. ما در این روش کارهای کوچکی را که در تاب‌آوری و خودشفقتی مؤثر هستند آموزش می‌دهیم.

وی تصریح کرد: تا زمانی که به فرد یاد ندهیم نیاز دارد به خودش توجه کند، هر توصیه دیگری نسخه‌های کوتاه‌مدتی خواهد بود که نتایج کوتاه‌مدت می‌دهد. خلوت‌ با خود، تعامل با خود و ارتباط برقرار کردن با کسانی که باعث آرامش فرد می‌شوند نکته‌هایی است که آنها را برای افراد در نظر می‌گیریم.

عبدخدایی با تأکید بر اینکه رفتن به سمت هنرهای متعالی که در آنها خلق کردن صورت می‌گیرد، نسخه‌های کوتاه‌مدت هستند، گفت: نیاز است مراقبان معنوی در محل‌های رفت و آمد خانواده‌های بیماران مزمن مستقر شوند و به خانواده‌ها این کمک و یادآوری را بکنند که علاوه بر اهمیت فرد بیمار، تو به عنوان عضو خانواده هم اهمیت داری. وقتی بچه‌ها بیماری مزمن می‌گیرند، مجموعه تعارضهای والدین پشت سر این بیماری شکل می‌گیرد و همین امر باعث فرسودگی درازمدت والدین می‌شود و نیاز است که والدین حمایت‌های سلامت معنوی دریافت کنند.

خانواده بیماران مزمن نیازمند معنویت درمانی

در ادامه این نشست این سؤال مطرح شد که وقتی تک‌تک اعضای خانواده هر کدام باورها و نگرش‌های معنوی مجزایی دارند و با تنوع عرصه‌های فرهنگی و تغییرات پیوسته در نظام فکری اعضا مواجه هستیم، چگونه از راه‌ حل مراقبت‌های معنوی می‌توان بهره گرفت؟ عبدخدایی پاسخ داد: در بحث خانواده‌درمانی بعد از مرحله هویت‌یابی تکتک اعضای خانواده، باید کمک شود که هویت والدین منسجم شود و بعد کمک شود که بچه‌ها در راستای هویت خانواده گام بردارند.

وی بیان کرد: ما خانواده‌ای داریم که یکسری ارزش‌ها و معناهایی در زندگی دارند که لزوماً با هم همراه نیست و یکی از اعضای این خانواده درگیر یک بیماری مزمن می‌شود. حال می‌خواهیم ببینیم که چگونه مراقبت معنوی را برای این خانواده در نظر بگیریم؟ همه اعضای این خانواده دچار سؤال‌های هستی‌شناسانه و درگیری‌های ذهنی می‌شوند. ما در مراقبت‌های معنوی می‌خواهیم به این خانواده بگوییم که شما با ارزش‌ها و معنای متفاوت از زندگی دچار یک مسئله مشترک شده‌اید و بهترین اتفاقی که بهتر است اکنون در خانواده رخ دهد تعامل و گفت‌وگوست.

کدام خانواده‌ها می‌توانند بحران‌ها را مدیریت کنند

این استاد دانشگاه اضافه کرد: در خانواده‌درمانی این مسئله را مطرح می‌کنیم که اولین گام این است که بتوانیم در خانواده گفت‌وگو کنیم. مطالعات به ما نشان می‌دهد که خانواده‌ای که راهبردهای متقنی دارد، مسئله‌مدار است و می‌تواند مسائل کوچک خود را با تعاملات حل کند. وقتی با یک مسئله بزرگ مواجه می‌شود، آن راهبردها به اعضای خانواده برای در کنار هم بودن و حل بحران بزرگ کمک می‌کند، اما خانواده‌هایی که این توانمندی‌ها را نداشته باشند میزان تنش آنها در بحران‌ها بالا می‌رود.

وی تصریح کرد: آنچه در سیر فرایند خانواده درمانی باید به آن توجه کنیم، چه قبل و چه بعد از بحران، افزایش تعاملات سازگارمدارانه است. همچنین توانایی درک طرف مقابل یکی از مهم‌ترین مباحث این حوزه است؛ یعنی درک کنیم که یکسری ارزش‌ها برای من وجود دارد که برای طرف مقابل من وجود ندارد، ولی تغییرات رخ‌داده در خانواده مرا ملزم می‌کند که نقش‌ها را تغییر دهم و صرف‌نظر از اینکه برای برخی از اعضای خانواده مراقبت از عضو بیمار ارزشمند محسوب نمی‌شود، وقتی از خانواده مراقبت معنوی می‌کنیم، همه را پشت میز تعامل و گفت‌وگو می‌بریم و کمک می‌کنیم که همه اعضا یکسری از ارزش‌های معنوی را تجربه و با هم گفت‌وگو کنند و به یک اشتراک نظام ذهنی برسند.

از عبدخدایی در خصوص هزینه‌های سنگین دریافت خدمات مراقبت معنوی سؤال شد که وی پاسخ داد: لازم است خدمات مشاوره و روان‌درمانی تحت پوشش بیمه قرار گیرند، اما تلاش‌ها برای تحقق این مهم تاکنون بی‌نتیجه مانده است. به هر حال خانواده‌ها برای حل مشکلات خود باید اولویت‌های هزینه خود را تغییر دهند و برای درمان هزینه پرداخت کنند.

همچنین از باغگلی، استادیار علوم تربیتی پژوهشکده مطالعات اسلامی در علوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد، نیز سؤال شد که ما پیوسته در مسئله‌شناسی درست عمل می‌کنیم، اما در کنشگری متناسب عمل نمی‌کنیم. چه سازوکارهایی را می‌توانیم برای عملیاتی کردن مباحث مطرح شده در عرصه نظام اجتماعی داشته باشیم، آن هم زمانی که غلبه حوزه سیاسی بر حوزه فرهنگ، اجتماع و اقتصاد وجود دارد؟ باغگلی پاسخ داد: ما در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که بخش‌های مختلفی از جامعه تحت سیطره رویکرد علمی و حتی عقلانی نیست و رویکردهای سیاسی غلبه جدی دارند و نوع مواجهه با مسائل یک چالش ویژه تلقی می‌شود.

وی ادامه داد: یکی از نمایندگان مجلس با من بحث می‌کرد. به وی گفتم آیا می‌خواهید مسئله و مشکل آموزش در کشور حل شود یا خیر؟ پاسخ داد: «خیر؛ شما با این مباحث و طرح مسئله معلم‌ها را عصبانی می‌کنید و موجب می‌شوید آنها اعتراض کنند و یک مشکل امنیت ملی بروز کند؛ ما می‌خواهیم همین شرایط باقی بماند و مشکل امنیت ملی بروز نکند». این رویکرد منطقی نیست و این محافظه‌کاری در درازمدت آسیب‌های بیشتری را به بار می‌آورد. باید بپذیریم که یک جامعه در حال گذار با پیچیدگی‌های جدی هستیم و مسیری را انتخاب کرده‌ایم که مخالفان و معاندان زیادی دارد. یک مسئله جدی که باید به آن بپردازیم پایداری و صبوری برای باقی ماندن در میدان، از دست ندادن میدان و جرأت‌مندی برای تجربه‌های جدیدی است که بر پایه هویت تاریخی و سرمایه‌های معنوی برپا شده باشد و این‌طور نباشد که برای اینکه در میدان بمانیم هر کاری انجام دهیم.

باغگلی تصریح کرد: ما چون می‌خواهیم در محتوای مشخصی حرفهایمان را بزنیم، نیازمند خلاقیت هستیم. مواقعی که نمونه‌هایی تولید می‌کنیم که این نمونه‌ها می‌تواند اثرگذار باشد، مدیران اجرایی متقاعد می‌شوند که این الگو می‌تواند قابل قبول باشد. البته یکی از اشکالاتی که در نظام علمی خودمان(چه دانشگاه و چه حوزه علمیه) می‌بینیم گسستگی با حوزه عمل و اجراست. ما نیازمند افراد بیشتری هستیم که با فهم مقام نظر وارد میدان عمل شوند و نمونه‌های اجرایی و عملی تولید کنند. تجربه‌های عملی به من نشان داده است که وقتی می‌توانید یک مدل عینی را که از جذابیت لازم برخوردار است تولید کنید، افراد آن را می‌پذیرند و این‌طور نیست که آن مدل پذیرفته نشود.

از دست دادن معنا و خودکشی

در بخش پایانی این نشست راضیه ادبی، روان‌درمانگر و معاون مرکز توانمندسازی و مشاور دانشجویی دانشگاه فردوسی مشهد، در خصوص «کاربرد معنویت در مدیریت رفتارهای خودآسیبی به ویژه خودکشی» صحبت کرد و گفت: در پژوهش‌های مختلف نقش مذهب به عنوان یک عامل محافظت‌کننده و بازدارنده از خودکشی مطرح شده است. ما گروه‌های مختلفی را در مسئله خودکشی داریم؛ افرادی که فقط فکر خودکشی را دارند که تعداد آنها بیشتر است، افرادی که اقدام به خودکشی می‌کنند و کسانی که خودکشی کامل می‌کنند و خود را از بین می‌برد. در زمانی که فرد خودکشی کامل می‌کند یا به سمت خودکشی کامل می‌رود شاید مهم‌ترین مسئله این است که معنای زندگی را از دست داده و برایش زندگی معنایی ندارد و این از دست دادن معنا مشکل اصلی است که فرد را به سمت خودکشی می‌برد.

وی ادامه داد: همانطور که می‌دانیم میزان خودکشی در دنیا افزایش پیدا کرده و پیش‌بینی شده است که میزان خودکشی از ۸۰۰ هزار نفر موجود تا سال ۲۰۲۵ به یک میلیون و ۵۰۰ هزار نفر در دنیا برسد. به همین دلیل برنامه‌های زیادی برای پیشگیری از خودکشی در دنیا تدوین شده است، اما شاید دلیلی که باعث می‌شود تأثیرات این برنامه‌ها کمتر شود و افراد همچنان گرایش به خودکشی و افکار خودکشی داشته باشند این است که نقش مذهب و معنویت نادیده گرفته شده است.

این روان‌درمانگر اضافه کرد: پروتکل‌های روانشناسی خوبی تدوین و ارائه شده، اما همچنان پیشگیری‌کننده نبوده و آمار خودکشی در حال افزایش در کل دنیاست. در جامعه ما نیز بعد از کرونا و مسائلی که پیش آمد شاهد این افزایش هستیم در ایران ۷,۲ دهم درصد در ۱۰۰ هزار نفر اقدام به خودکشی می‌کنند که ۳.۶ درصد دانشجویان هستند. باید برای زنده ماندن و ادامه زندگی معنایی را جست‌وجو کنیم و این جز از طریق معنویت و مذهب امکان‌پذیر نیست. خودکشی پدیده چندبعدی است و عوامل مختلفی درگیر آن هستند و مسائل روانشناسی و فردی، جامعه‌شناسی، محیطی مثل جنگ، زیست‌شناسی و فرهنگی و... در مسئله خودکشی نقش دارند. در خودکشی عوامل خطر را داریم که احتمال رفتن فرد به سمت خودکشی را بالا می‌برد و عوامل محافظت‌کننده را داریم که این مسئله را کاهش می‌دهند. ناامیدی، اتفاق‌هایی که ممکن است در زندگی رخ دهد، ویژگی‌های شخصیتی مثل حساسیت هیجانی، واکنش‌پذیری هیجانی و... عواملی هستند که افراد را به سمت خودکشی می‌برند و در برابر آن مذهب مهم‌ترین عامل محافظت‌کننده در برابر خودکشی است.

در خودکشی باید به جنبه پیشگیرانه مذهب بپردازیم

وی گفت: عوامل اجتماعی مثل بیکاری و فقدان‌ها هم در سوق دادن افراد به سمت خودکشی مؤثر هستند. ۹۰ درصد افرادی که به سمت اقدام به خودکشی رفته‌اند مشکلات روانشناختی زیربنای داشته‌اند اما چون صرفاً برنامه‌های پیشگیرانه عوامل خطر را کاهش داده و تلاش دارد عوامل محافظت‌کننده را افزایش دهد به برخی از مسائل اجتماعی مثل مسائل مذهبی نپرداخته است و به نظر می‌رسد در مسئله خودکشی حداقل در فرهنگ خودمان به مسئله مذهب و مسائل مذهبی باید بپردازیم.

ادبی اضافه کرد: تحقیقات نشان داده جنبه‌های مختلف مذهب مثل وابستگی به مذهب، پیوندهای مختلف مذهبی، باورها و اعتقادات مذهبی فرد و شرکت در مراسم مذهبی و معنوی می‌تواند در همه ابعاد خودکشی مثل فکر، اقدام و خودکشی کامل پیشگیری‌کننده باشد. عامل محافظتی مذهب در برابر خودکشی را می توان از چند بُعد بررسی کرد: اول اینکه تقریباً تمامی مذاهب خودکشی را غیراخلاقی می‌دانند و زندگی را به عنوان موهبتی که به ما عطا شده و باید آن را به هر ترتیبی شده حفظ کنیم مطرح می‌کنند. در مذهب اهمیت زندگی علی‌رغم دردها و رنج‌ها را داریم. همچنین باورهای مذهبی باعث می‌شوند یکپارچگی و کنترل اجتماعی به وجود بیاید، فرد به سمت رفتارهایی که به خود و دیگران آسیب می‌زند گرایش کمتری پیدا ‌کند و به طور کلی دین به ما سبک زندگی سالمی را آموزش می‌دهد و می‌آموزد که مراقب خودت و دیگران باش و همین باعث می‌شود که افراد به سمت رفتارهای پرخطر نروند.

کاهش خطر افسردگی با مذهب

وی گفت: پژوهش‌های مختلف نشان داده که مذهب می‌تواند خطر افسردگی، پرخاشگری و خشونت را کاهش داده باعث می‌شود افراد برای زندگی خود معنا و هدفی داشته باشند و برای آن هدف تلاش کنند. دلایل اخلاقی که برای ممنوعیت خودکشی در مذهب ارائه می‌شود نیز اینگونه بیان شده که خودکشی بر خلاف امر طبیعی و جریان زندگی است و خودکشی فرد موجب آسیب رساندن به دیگران و جامعه می‌شود و حتی دیگران را تشویق به این امر نادرست می‌کند. تحقیقات نشان داده وقتی فردی خودکشی می‌کند، دیگران هم خودکشی را به عنوان راه حلی مد نظر قرار می‌دهند و باعث تسری خودکشی می‌شود. مرگ به این شکل منحوس و بد است و پایان خوبی برای زندگی نیست و افراد نباید این کار را انجام دهند.

ادبی برخی دیگر از نتایج تحقیقات در مورد خودکشی را بیان کرد و گفت: مطالعاتی که در ۱۰ سال گذشته بر روی خودکشی انجام شده است نشان می‌دهد که در ۶۷ درصد موارد مذهب عامل محافظت کننده بوده و موجب شده افراد به سمت خودکشی نروند و شرکت در مراسم مذهبی یکی از قوی‌ترین موانع خودکشی بوده است. چرا؟ شاید به دلیل ارتباط بین فردی که افراد در یک مراسم مذهبی به یک جمع احساس تعلق می‌کنند. البته پیوند و وابستگی مذهبی فرد را در مقابل اقدام به خودکشی بیشتر حمایت می‌کند تا در مقابل فکر به خودکشی. یعنی ممکن است فرد هنگام مواجهه با سختی به فکر خودکشی بیفتد، اما کمتر به سمت اقدام به خودکشی می‌رود. در مطالعات زیادی پیوند بین اعتقادات مذهبی و پیوندهای مذهبی بررسی شده و نشان داده است که پیوندهای مذهبی موجب شده حتی اگر فکر و اقدام وجود دارد، فرد به سمت خودکشی کامل نرود.

وی گفت: در کشورهای غربی اقدام به خودکشی در بین میانسالان بیشتر است، ولی در جامعه ما این آمار کمتر است، چون باورهای محکمی در مورد اینکه مشکلات امتحان الهی و جزئی از زندگی است در بین این رده سنی وجود دارد و ارتباطات مذهبی موجب کاهش افسردگی و ناامیدی در این افراد می‌شود و برای افراد مسن معنا و هدف مهم است. همچنین شبکه‌های مذهبی یا پیوندهای ارتباطی که بین افراد است نیز به پیشگیری از خودکشی کمک می‌کند و موجب می‌شود که ارتباط عاطفی با افرادی که شبیه خودمان هستند بیشتر شود و همین حمایت عاطفی را بالا می‌برد.

بازدارنده‌های اخلاقی در دین

این استاد دانشگاه در مورد بازدارنده‌های اخلاقی که در دین وجود دارد نیز گفت: ارتباط با همسایه و هم مذهب و تأثیر دینداری در سطح جمعی و اجتماعی نیز موجب توجه ما به دیگران و کاهش خودکشی می‌شود. مذهب نه تنها موجب کاهش خودکشی بلکه باعث کاهش سایر اقدامات آسیب رسان مثل رفتارهای پرخطر، مصرف مواد و... نیز می‌شود و تأثیر مطلوب بر روی بقای فرد می‌گذارد و هر چه سطوح بالاتری از مذهب و معنویت را داشته باشیم، عملکرد روانشناختی بهتر و اختلال‌های روانشناختی کمتری را خواهیم داشت.

ادبی در بخش پایانی سخنان خود متذکر شد که مذهب مفهوم پیچیده و چند وجهی است و اگر بخواهیم در این زمینه بررسی کنیم، باید ابزارهایی داشته باشیم که بتواند این پیچیدگی‌ها و چند بعدی بودن آن را بررسی کند. این مسئله که افراد مذهبی چه بازنمایی از خداوند دارند هم مهم است. رابطه‌ای که من با خداوند تجربه می‌کنم منعکس‌کننده تجربه ذهنی من است مثلاً به خدا اعتماد دارم، سپاسگذارم، یا احساسات منفی دارم از خداوند می‌ترسم، یا باور دارم که خداوند قدرت بی‌انتهای کمک‌کننده است که وقتی با مشکلی مواجه می‌شوم به او اعتماد می‌کنم و مطمئن هستم که به من کمک می‌کند. همچنین سبک دلبستگی ما نسبت به خدا نیز بسیار مهم است. در تحقیقات نشان داده شده که افرادی که بازنمایی مثبتی از خداوند دارند و احساس می‌کنند خداوند همیشه در کنار آنها هست و از آنها پشتیبانی می‌کند یعنی هیجانات مثبتی را نسبت به خداوند دارند، سلامت روان بیشتری دارند و اگر این رابطه مبتنی بر ترس باشد و اینکه ممکن است من تنبیه شوم می‌تواند تأثیر منفی بگذارد.

ادبی افزود: در این بازنمایی از خداوند می‌توان به دو مسئله مهم اشاره کرد؛ اول خداپنداره یا کیفیت هیجانی رابطه من و خداوند و دوم خدا پنداشت یا کیفیت منطقی من. طبیعتاً بازنمایی خداوند تعامل بین این جنبه شناختی و باورهای من و جنبه هیجانات است. تعامل این دو موجب می‌شود وقتی من به خداوند ایمان دارم اگر سختی، بدبختی یا مصائبی برای من پیش آمد، احساس کنم که این هم قسمتی از زندگی است و خداوند حواسش به من هست و حتی مشکل پیش آمده موجب ارتقا و پیشرفت من می‌شود و اگر این حس را داشته باشم موجب می‌شود که جنبه شناختی و عاطفی ارتباط با خداوند تأثیر بهتری بر روی من داشته باشد.

خداپنداره مثبت خلق مثبت ایجاد می‌کند

وی به نتایج یک آزمایش بر دانشجویان در آمریکا اشاره کرد و گفت: این تحقیق نشان داد دانشجویانی که اعتقاد آنها به خدا با جملات پذیرنده است مثل اینکه خداوند روزی‌رسان، بخشنده، حمایتگر و مراقبت‌کننده است و... خلق مثبت بیشتری دارند و خداوند را به عنوان رحیم و مهربان تصور می‌کنند و شادمانی بیشتر و افسردگی کمتری دارند، ولی کسانی که خداپنداره آنها منفی است، خلق منفی را بیشتر گزارش می‌کنند.

ادبی اظهار کرد: کسانی که تصور منفی از خدا دارند یا به جنبه قهری خداوند بیشتر پرداخته‌اند، نمی‌توانند رابطه عاطفی صمیمانه برقرار کنند و حتی اگر عبادت کنند، عبادت آنها ناشی از ترس و اضطراب است نه از روی رابطه اعتماد و دلبستگی. این برداشتی که از خداوند در ذهن ما ایجاد می‌شود می‌تواند ناشی از سبک دلبستگی باشد که در تربیت و سبک بزرگ شدن ما اتفاق افتاده و موجب شده تصویری مثبت یا منفی از خدا داشته باشیم. هر چه تصویر مثبت‌تری از خدا داشته باشیم بهتر می‌توانیم خودمان و دیگران را بپذیریم و نگرش بهتری به خداوند به عنوان حامی داشته باشیم. همچنین مطالعات مختلف نشان داده است که تصاویر درونی شده برای ما در نتایج درمان تأثیرگذار بوده است. از آنجا که مذهب به عنوان عامل محافظت‌کننده از خطر در فرهنگ‌های مختلف به ویژه فرهنگ ما مطرح می‌شود، خوب است که مطالعاتی در این خصوص انجام و بررسی شود که مسائل مذهبی و جنبه‌های مختلف مذهب مثل پایبندی، حضور، جهت‌گیری مذهبی و... چه تأثیراتی بر روی جنبه‌های مختلف خودکشی دارد.

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
5 + 3 =