به گزارش پایگاه خبری پیام خانواده؛ مسئله خشونت علیه زنان و تضمین امنیت برای آنان، یکی از اصلیترین و بنیادیترین دشواریهای پیش روی جوامع بشری به شمار میرود؛ چالشی که محدود به یک رویداد خاص، یک قشر مشخص یا یک سبک پوشش معین نیست. خشونت علیه زنان، پیش از هر چیز، مسئلهای مربوط به انسانیت و اخلاق است، نه صرفاً یک موضوع اجتماعی یا سیاسی. از منظر دینی، زن تجلی رحمت خداوند و دارای کرامت ذاتی است و هرگونه رفتاری که حرمت او را نقض کند، در واقع تعرض به مقام والای انسانی محسوب میشود.
اولین قدم در برخوردی مسئولانه با این پدیده، پذیرش این حقیقت است که خشونت علیه زنان، یک مسئله جنسیتی به معنای مرسوم آن نیست، بلکه معضلی انسانی است که در بستر فرهنگی که از تقوا و غیرت اخلاقی فاصله گرفته، ظهور مییابد. این آسیب، محدود به مرزهای مذهبی یا سیاسی نیست و قربانی آن میتواند هر زنی با هر نوع پوشش یا عقیدهای باشد. هرگاه به بهانه باور، فرهنگ یا مصالح گروهی خاص، از دفاع از فرد آسیبدیده غفلت کنیم، در عمل به شرکای تداوم چرخه خشونت تبدیل شدهایم.
در این چهارچوب، پرداختن رسانهها و محتوای فرهنگی به پروندههایی مانند تجاوز یا آزار جنسی، باید با بیشترین میزان احتیاط، حفظ احترام و رعایت بیطرفی انجام پذیرد. هیچ تیتر یا تصویری مجاز نیست از درد و رنج یک انسان برای اهداف سیاسی یا جناحی استفاده کند. وظیفه ذاتی رسانه، پاسداری از حقیقت و کرامت انسانی است، نه تحقیر افراد و پیشداوری درباره آنان. اگر قرار است از زنی که مورد خشونت واقع شده سخن به میان آید، در درجه اول باید حرمت او را نگه داشت و صدایش را شنید، نه اینکه از تصویر یا رنج او به عنوان ابزاری برای تسویهحسابهای سیاسی بهره جست.
نمونه عینی: نقد تصویرسازی روزنامه هممیهن
در هفتههای گذشته، جزئیات پرونده اتهام تجاوز علیه یکی از بازیگران شناختهشده کشور، پژمان جمشیدی، توسط رسانهها منتشر شد و توجه گسترده افکار عمومی را برانگیخت. شاکی این پرونده، دختری جوان است که ادعا میکند در یک ملاقات کاری مورد آزار قرار گرفته است. متهم، اتهامات را رد کرده و پرونده در مرحله رسیدگی قضایی قرار دارد و هنوز حکم نهایی صادر نشده و اتهام تجاوز نیز در دادگاه به اثبات نرسیده است. اما پیش از آنکه مرجع قضایی اعلام نظر کند، برخی رسانههای مجازی و مطبوعاتی، اقدام به قضاوت و داوری کردند؛ برایشان تیتر زدند، تصویرسازی کردند و احساسات عمومی را در مسیری سیاسی هدایت نمودند.
در همین رابطه، روزنامه «هممیهن» نیز اخیراً گزارشی درباره این پرونده منتشر کرد که شامل گفتههای شاکی و وکلای متهم بود. این گزارش در صفحه اول روزنامه با تصویری از یک زن محصور در چادر سیاه و در کنار تیتری با عنوان «ناگفتههای سوپراستار» همراه شد. این تصویر در نگاه اول، حسی از ترس، تنهایی و سکوت را منتقل میکند؛ اما در لایههای عمیقتر، به شکلی ناخودآگاه، پیوندی میان «چادر» و «خشونت جنسی» ایجاد مینماید. برقراری این پیوند، اگرچه ممکن است از نظر هنری استعاری باشد،但从 منظر اخلاقی، دینی و حقوقی خطایی بزرگ محسوب میشود.
از نگاه دینی، چادر برای بسیاری از زنان ایرانی تنها یک پوشش نیست، بلکه نمادی از ایمان، هویت و انتخابی آگاهانه است. قرار دادن چنین نماد ارزشمندی در مجاورت گزارشی درباره تجاوز، نه به قربانی یاری میرساند و نه حاکی از احترام به باورهای مذهبی جامعه است. در حقیقت، این تصویر به جای همدردی با زن آسیبدیده، بدون هیچ ارتباط منطقی با پرونده، حجاب را به صحنه جرم متصل میسازد. حال آنکه زن در چنین پروندهای، با هر نوع پوششی، مقصر نیست، بلکه قربانی است.
استفاده ابزاری از زن قربانی به عنوان طعمه مقاصد سیاسی؛ دفاع از حق زن بهانه است
از منظر حقوق زنان نیز، چنین بازنمایی بهجای حمایت از قربانی، او را دوباره قربانی میکند. این بار نه در اتاقی بسته، بلکه در قاب رسانهای که او را سوژه سیاست میسازد. روزنامهای که خود را مدافع آزادی و آگاهی میداند، اگر واقعاً دلسوز زن ایرانی بود، باید صدای زن را روایت میکرد، نه اینکه از او نمادی برای تسویهحساب فرهنگی و سیاسی بسازد. زن قربانی نیاز به دیدهشدن دارد، نه برای جنجال، بلکه برای عدالت و درمان؛ و این با احترام، رازداری و روایت صادقانه ممکن است، نه با تصویرسازیهای تحریکآمیز و دوپهلو. لذا حمایت از حقوق زنان به این شیوه بهانهای بیش نیست که به وسیله آن اهداف غیر متعارف خود را پیش ببرند.
روزنامه «هم میهن» در این اقدام شاکی و احتمالاً قربانی را طعمه مقاصد سیاسی و جناحی خود ساخته است
گره زدن مسئله «خشونت علیه زنان» با «حجاب» چه از سر دفاع افراطی، چه از سر تخریب آن، بیانصافی در حق هر دو است. خشونت علیه زنان ریشه در قدرت ناعادلانه، تبعیض، و سکوت اجتماعی دارد و دفاع از زن قربانی یعنی دفاع از کرامت او، فارغ از نوع پوشش، مذهب یا طبقهاش.
لذا به نظر میرسد روزنامه «هم میهن» در این اقدام شاکی و احتمالاً قربانی را طعمه مقاصد سیاسی و جناحی خود ساخته است تا با استفاده ابزاری از او به انسجام اجتماعی ضربه زده و در شیپور شکاف اجتماعی بدمد. اگر هدف نقد یک پدیده فرهنگی یا اجتماعی بود، زبان و نمادها بهگونهای انتخاب میشد که امکان برداشتهای متعدد و متعارض به حداقل برسد، به گونهای که همزمان امکان گفتوگو و تعامل را فراهم سازند، نه اینکه به خلق فضای تقابلی بینجامند.
تخریب چهره زن مسلمان در راستای ضربه به پیکره تفکر غربی
به نظر میرسد این واکنشها نتیجه ضربههایی است که زن ایرانی مسلمان به تفکر غربی وارد کرده است که چنین برداشتهایی عمدتاً در میدان منازعات رسانهای و ایدئولوژیک شکل میگیرند. گاه در شبکههای اجتماعی، واکنشهایی دیده میشود که حاکی از خشم نسبت به زن مسلمان ایرانی است؛ فضای غالب این منازعات بیشتر فرهنگی-سیاسی است تا صرفاً قضائی یا حقوقی، و جامعه ما چنین فضاهایی را بهسادگی نمیپذیرد.
این جریان دارای تفکر وابسته به غرب، کنش زن ایرانی مسلمان را بزرگترین مانع برای تحقق امیال خود میپندارد. زیرا این زنان از ناآرامیهای سال ۱۴۰۱ تاکنون در عین حفظ حیا و کرامت خود و با وجود برخی کاستیها، همچنان پای کار انقلاب و مقاومت ایستادهاند و ثابت کردهاند که پوشش عفیفانه زنان ایرانی مانع از سوءاستفاده بدخواهان و هدر رفتن سرمایه فکری زنان میشود. از این رو با گره زدن حجاب، به عنوان ابزار قدرت این زن، با تجاوز و فساد به دنبال مخدوش کردن چهره این عنصر قدرتمند و شکستن مقاومت این قشر هستند. لذا ادعای حمایت از زنان آسیب دیده ایرانی با ارائه تصویر مغرضانه و مغشوش از آنان خیانت به همه اقشار زنان است
 
            