کد خبر: 23602
تاریخ انتشار: ۲ آبان ۱۴۰۴ - ۱۶:۰۷
image-20251024160744-1.jpeg

شب امین‌حضور، چاپاری از شهر [کرمانشاه] فرستاده بود که مردم اجماع عامی کرده در مسجد، داد و فریاد غریبی دارند که عمادالدوله [حاکم کرمانشاه] را نمی‌خواهیم. اوقاتم تلخ شد.

به گزارش پایگاه خبری پیام خانواده؛ خبرآنلاین نوشت:

ناصرالدین‌شاه قاجار در خاطرات روز دوشنبه ۲۸ رجب ۱۲۸۷ (دوم آبان ۱۲۴۹) نوشت: امروز باید برویم به بیستون، سه فرسنگ راه بود. سوار شدیم، با فرهادمیرزا، یحیی‌خان، دبیر، وزیر، عماد، حسام‌السلطنه و غیره صحبت‌کنان می‌رفتیم. بعد سوار کالسکه شدم. راندیم، الی نزدیک بیستون سوار اسب شدیم. نزدیک کوه بیستون از پل بزرگی که چهار چشمه داشت (دو چشمه بزرگ، دو کوچک) گذشتیم. دست چپ محاذی [روبه‌رو] این پل دهی بود در دامنه کوه، موسوم به تخت‌شیرین، راندیم برای تماشای آثارهای بیستون. از این قرار مشاهده شد:

اول نزدیک زمین، یعنی دو سه ذرع در ارتفاع، صحنه بزرگی بوده است. اشکال بزرگ درآورده بودند، اما حالا محو شده، اثر کمی مانده است. وسط این صفحه، اشکال را شیخ علی‌خان زنگنه سنگ‌تراشی کرده است. وقف‌نامه دو ده که وقف تعمیر کاروانسرایی که در زیر کوه بیستون خودش ساخته است، در آن‌جا کنده است که عوام می‌گویند قباله شیرین است که فرهاد کنده است. اسم دو ده که وقف کرده است (آن طرف رودخانه گاماسب، در دامنه کوه پیدا بود) از این قرار است: قَراوَلی، چمیطان.

بالاتر از این، به قدر بیست ذرع ایوانی درآورده، شکل پادشاهی که داریوش می‌گویند از سنگ درآورده‌اند. روی تخت نشسته است، اما شکل تخت کمی خراب است. نه نفر اسیر، دست‌ها به پشت بسته زیر تخت ردیف ایستاده‌اند. یک نفر از همه عقب‌تر است، کلاهش بعینها مثل کلاه نمدی لوطی‌ها بلند (ته کلاه کلفت، سرش باریک) معلوم نیست آن یک نفر مختصا چرا کلاهش این‌طور است. باقی با کلاه‌های کوتاه یا سر برهنه. در مقابل تخت، سردار بزرگی ایستاده است به پادشاه نگاه می‌کند و حرف می‌زند و یک نفر از اسرا زیر پای سردار است. دو نفر دیگر عقب‌سر سردار ایستاده‌اند، از بزرگان دولت هستند. سردار موی زلف زیادی دارد، ریش هم دارد. اَشکال را به قاعده نقاشی، بسیار بسیار درست و خوب درآورده‌اند. پادشاه هم ریش و زلف زیاد دارد. اندازه اشکال کوچک است، هر شکلی نیم ذرع. با دوربین‌کش نگاه کردم تا درست دیدم، با چشم و عینک درست دیده نمی‌شود.

آفتاب‌گردان ناهارخوری حرم را هم این‌جا زده بودند، اما حرم آمده این‌جا تماشا کرده رفته بودند. چشمه آبی از زیر این کوه بیرون می‌آید، یک سنگ حالا آب داشت، بهار می‌گویند خیلی است. کاروانسرایی و دهی زیر کوه در صحرا انداخته است (بی‌دیوار) تبریزی کاشته است. صحرا و چشم‌انداز اردو و غیره خیلی خوب بود. عکاس‌باشی را از منزل فرستادم آمد عکس انداخت.

بعد سوار شده قدری آن‌طرف‌تر رفتم. جایی که می‌گویند فرهاد سنگ تراشیده است. یک بغل کوه را تراشیده‌اند به ارتفاع زیاد و عرض زیاد. ایوان بزرگی می‌خواسته‌اند درآرند و آن‌جا اشکال و غیره درست کنند، نیمه‌تمام مانده است. اما کار یک نفر فرهاد نیست، هزار سنگ‌تراش قابل یقینا کار کرده است. حال قابل این است که اَشکال ما را در سلام عام آن‌جا نقش کنند. ان‌شاءالله باید حکم بشود بسازند.

بوته‌های گل‌های خوب با گل از لای سنگ‌ها درآمده بود، اما تماشاچی و مردم ایوان را کثیف کرده بودند، نمی‌شد ایستاد برگشتیم منزل. منزل با روح جایی بود. عصر خوبی داشت. کوه بیستون بلند پیدا، موزیکانچی‌ها می‌زدند، گربه‌ها بازی می‌کردند، زن‌ها همه توی سراپرده می‌چرخیدند، راه می‌رفتند، حرف می‌زدند. غلام‌بچه‌ها، باشی و غیره بازی می‌کردند. دخترکوچک‌ها طرفی دیگر صحبت می‌کردند. چلچله زیادی به قدر یک کرور در هوا می‌پریدند؛ گویا از ییلاق آمده به قشلاق می‌خواهند بروند. سینه‌ام قدری گرفته بود.

شب امین‌حضور، چاپاری از شهر [کرمانشاه] فرستاده بود که مردم اجماع عامی کرده در مسجد، داد و فریاد غریبی دارند که عمادالدوله [حاکم کرمانشاه] را نمی‌خواهیم. اوقاتم تلخ شد. به کسالت خوابیدم. انیس‌الدوله...

منبع: روزنامه خاطرات ناصرالدین‌شاه قاجار از ربیع‌الاول ۱۲۸۷ تا شوال ۱۲۸۸ ق به انضمام سفرنامه کربلا و نجف، به کوشش مجید عبدامین، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ اول، زمستان ۱۳۹۸، صص ۱۱۲-۱۱۱

انتهای پیام

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
3 + 4 =

آخرین‌ها