«ما والدین دهه هفتادی هستیم، البته که بچهمون حق داره پارتنرش رو بیاره خونه، ما والدین دهه هفتادی هستیم، البته که بچهمون اولین بار با خودمون الکل میخوره.» این جملهها شاید در ابتدا شوخی به نظر بیایند، اما پشت آنها، سوالات پیچیدهای از تربیت، آزادیهای فردی و چالشهای اجتماعی و فرهنگی نهفته است. به نظر میرسد والدین نسل دهه ۷۰ امروز به دنبال تربیت فرزندانی هستند که محدودیت را تجربه نکنند. اما آیا این آزادی بیحد و مرز میتواند عواقب جبرانناپذیری برای فرزندان به دنبال داشته باشد؟
آزادی بیمرز یا خطرات پنهان؟
ویدیویی که اخیراً در شبکههای اجتماعی منتشر شد، نمونهای از سبک تربیتی افراطی برخی والدین دهه هفتادی را به نمایش گذاشت و واکنشهای گستردهای را برانگیخت. در این ویدیو، والدینی با افتخار اعلام کردند که به فرزند کودک خود اجازه میدهند دوستدختر یا دوستپسرش را به خانه بیاورد و حتی اولین تجربه مصرف الکل را با او شریک میشوند.
این رفتارها باعث ایجاد بحثهای زیادی در فضای مجازی شد؛ چرا که بسیاری از کاربران و کارشناسان آن را خارج از هنجارهای فرهنگی و قانونی جامعه ایران میدانند. تحقیقات نشان میدهند که مصرف الکل در سنین پایین ممکن است به مشکلات مغزی، رفتاری و حتی اعتیاد در آینده منجر شود. منتقدان این رفتارها را نمونهای از سبک تربیتی "سهلگیرانه" میدانند که در آن والدین با دادن آزادی بیش از حد، بدون چارچوب مناسب، فرزندانشان را در معرض خطرات جدی قرار میدهند.
ریشههای پدیده تربیت بیچارچوب؛ چرا والدین دهه هفتادی چنین رویکردی دارند؟
برای درک بهتر اینکه چرا برخی از والدین دهه هفتادی چنین سبکی را برای تربیت فرزندانشان انتخاب کردهاند، باید به ریشههای این پدیده نگاه کرد.
خیلی از والدین دهه هفتادی، خود در دوران نوجوانی با محدودیتهای زیادی روبهرو بودند. آنها که در جامعهای با سختگیریهای اجتماعی و فرهنگی رشد کردهاند، حالا ممکن است بخواهند این محدودیتها را برای فرزندانشان نداشته باشند و اجازه دهند که آنها آزادی بیشتری برای تجربههای فردی خود داشته باشند. این رویکرد به نوعی تلاش برای جبران آنچه خود در دوران نوجوانی از دست دادهاند، به حساب میآید.
یکی دیگر از دلایل این تغییرات در سبک تربیتی، تأثیرات مدرنیته است. همانطور که در مطالعهای از PMC اشاره شده، تغییرات اجتماعی، گسترش تحصیلات و دسترسی به رسانهها نقش مهمی در تغییر رویکردهای تربیتی والدین ایرانی، به ویژه مادران، داشته است. دهه هفتادیها که در دوران نوجوانی خود شاهد این تغییرات بودهاند، ممکن است بخواهند ارزشهای مدرنتری چون آزادی فردی و استقلال را به فرزندانشان انتقال دهند.
از طرف دیگر ایران کشوری با فرهنگ سنتی جمعگرا است که در آن ارزشهایی مانند احترام به بزرگترها و پایبندی به هنجارهای اجتماعی رواج دارند. اما نسل دهه هفتادی که در معرض تغییرات مدرنیته قرار گرفته، گرایش بیشتری به فردگرایی پیدا کرده است. این تغییر در نگرش، میتواند به روشهای تربیتی آنها نیز سرایت کند و باعث شود که والدین به دنبال سبکی آزادتر و کمتر محدودکننده برای فرزندانشان باشند.
اثرات منفی تربیت سهلگیرانه؛ از بیمسئولیتی تا آسیبهای اجتماعی
تربیت سهلگیرانه و بیقانون، در آن والدین بدون هیچ چارچوبی به فرزندان خود آزادی بیحد و مرز میدهند، میتواند عواقب سنگینی برای فرد و جامعه به همراه داشته باشد.
آسیبهای فردی
کودکانی که در چنین محیطهایی بزرگ میشوند، در بزرگسالی با مشکلات جدی مواجه خواهند شد. نبود قوانین و نظم در خانه، باعث میشود که این افراد نتوانند در زندگی اجتماعی و حرفهای خود مسئولیتپذیری لازم را از خود نشان دهند. این افراد معمولا با چالشهایی چون اضطراب و افسردگی روبهرو میشوند، چراکه عدم ساختار و نظم در دوران کودکی، موجب میشود که در بزرگسالی نتوانند به درستی احساسات خود را مدیریت کرده و در برابر مشکلات زندگی واکنشهای سازندهای نشان دهند. در نتیجه، عدم مسئولیتپذیری و بینظمی که از کودکی در آنها شکل گرفته، در بزرگسالی به مشکلات شغلی و اجتماعی تبدیل میشود.
آسیبهای اجتماعی
این سبک تربیتی به طور مستقیم بر هنجارهای فرهنگی و اجتماعی تاثیر میگذارد. کودکانی که هیچگونه قانون و محدودیتی را در خانه تجربه نکردهاند، در بزرگسالی به راحتی میتوانند به هنجارهای اخلاقی و اجتماعی بیتوجه باشند و در روابط اجتماعی خود رفتارهای غیرمسئولانه و بیپایهریزی از خود نشان دهند. این امر نه تنها بر اعتماد به نفس فرد تاثیر منفی میگذارد، بلکه در سطح وسیعتری، میتواند منجر به کاهش انسجام اجتماعی شود. در جامعهای که به شدت به ارزشهای سنتی و دینی پایبند است، بیتوجهی به این هنجارها ممکن است باعث ایجاد تعارضهای خانوادگی و اجتماعی شود. به عبارت دیگر، این سبک تربیتی نه تنها فرد را در معرض مشکلات روانی و اجتماعی قرار میدهد، بلکه میتواند به تدریج منجر به تضعیف هنجارهای اخلاقی جامعه نیز بشود.